فرخنده، مبارک، مرغ سعادت، نام دختر گشتاسب پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار، پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی میرسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد
فرخنده، مبارک، مرغ سعادت، نام دختر گشتاسب پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار، پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی میرسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد
کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد، کنایه از خواهر، برای مثال غلامانی همه کاری به بزم و رزم شایسته / همه چون شید در مجلس همه چون شیر در میدان ی همه با تیر هم رخت و همه با نیزه همخوابه / همه با شیر همشیره همه با پیل هم دندان (مسعودسعد - ۳۶۴)
کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد، کنایه از خواهر، برای مِثال غلامانی همه کاری به بزم و رزم شایسته / همه چون شید در مجلس همه چون شیر در میدان ی همه با تیر هم رخت و همه با نیزه همخوابه / همه با شیر همشیره همه با پیل هم دندان (مسعودسعد - ۳۶۴)
هم شیرگی. همشیر بودن برادر و خواهر یا دو برادر یا دو خواهر از طریق رضاع و شیرخوارگی، کنایه از سازش و صمیمیت: در دشت و کوه وبیشه به همشیرگی چرند شیرو پلنگ و سرهان، گور و گوزن و رنگ. سوزنی. من اول شیر بنهادم تا سبب تأکید همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم)
هم شیرگی. همشیر بودن برادر و خواهر یا دو برادر یا دو خواهر از طریق رضاع و شیرخوارگی، کنایه از سازش و صمیمیت: در دشت و کوه وبیشه به همشیرگی چرند شیرو پلنگ و سرهان، گور و گوزن و رنگ. سوزنی. من اول شیر بنهادم تا سبب تأکید همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم)
آنکه با دیگری بدون قرابت نسبت، از یک پستان شیر خورد. (یادداشت مؤلف). هر پسر و یا دختری که با دیگری از پستان یک دایه شیر خورد. در تداول امروز به معنی خواهر به کار میرود. ج، همشیرگان: پیغامبر علیه السلام را همشیره ای بود از این دایه، روزی این همشیره گوسفندان برگرفت و بر کوه برد. (تاریخ بلعمی). ابا آنکه همشیره بودی ورا کجا آب از او تیره بودی ورا. فردوسی. که هستند همشیرگان پدر سزد گر بجویی از ایشان خبر. فردوسی. که من چون ز همشیرگان برترم همی بآسمان اندر آید سرم. فردوسی. پروردگار دینی آموزگار فضلی هم پیشۀ وفایی همشیرۀ سخایی. فرخی. دولتش همشیره و دل همره و دین همنشین نصرتش هم زانو و اقبال همروی سرای. منوچهری. نه بر شیرین نه بر من مهربان است نه با همشیرگان شیرین زبان است. فردوسی. بسی بود همشیره با شاخ گل بسی بودهمخوابه با شیر نر. مسعودسعد. خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتش همشیرۀ ابد شد و پیمان تازه کرد. خاقانی. نیز چون همشیره با شروان رسید کار شروان دست بالادیده ام. خاقانی. آن می که محیطبخش گشته ست همشیرۀ شیرۀ بهشت است. نظامی. شکر همشیرۀ دندان من شد وفا همشهری پیمان من شد. نظامی. تا تو تاریک و ملول و تیره ای دان که با دیو لعین همشیره ای. مولوی. همشیرۀ جادوان بابل همسایۀ لعبتان کشمیر. سعدی. رجوع به همشیر و همشیرگی شود
آنکه با دیگری بدون قرابت نسبت، از یک پستان شیر خورد. (یادداشت مؤلف). هر پسر و یا دختری که با دیگری از پستان یک دایه شیر خورد. در تداول امروز به معنی خواهر به کار میرود. ج، همشیرگان: پیغامبر علیه السلام را همشیره ای بود از این دایه، روزی این همشیره گوسفندان برگرفت و بر کوه برد. (تاریخ بلعمی). ابا آنکه همشیره بودی ورا کجا آب از او تیره بودی ورا. فردوسی. که هستند همشیرگان پدر سزد گر بجویی از ایشان خبر. فردوسی. که من چون ز همشیرگان برترم همی بآسمان اندر آید سرم. فردوسی. پروردگار دینی آموزگار فضلی هم پیشۀ وفایی همشیرۀ سخایی. فرخی. دولتش همشیره و دل همره و دین همنشین نصرتش هم زانو و اقبال همروی سرای. منوچهری. نه بر شیرین نه بر من مهربان است نه با همشیرگان شیرین زبان است. فردوسی. بسی بود همشیره با شاخ گل بسی بودهمخوابه با شیر نر. مسعودسعد. خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتش همشیرۀ ابد شد و پیمان تازه کرد. خاقانی. نیز چون همشیره با شروان رسید کار شروان دست بالادیده ام. خاقانی. آن می که محیطبخش گشته ست همشیرۀ شیرۀ بهشت است. نظامی. شکر همشیرۀ دندان من شد وفا همشهری پیمان من شد. نظامی. تا تو تاریک و ملول و تیره ای دان که با دیو لعین همشیره ای. مولوی. همشیرۀ جادوان بابِل همسایۀ لعبتان کشمیر. سعدی. رجوع به همشیر و همشیرگی شود
گیاهی است پایا از تیره فاوانیا که غالبا روی دیوارها و سقف کاه گلی منازل روستایی میروید. برگهایش بیضی شکل و نوک تیز و گلهایش مایل به بنفش است. ازاین گیاه درمداوای بواسیر و رفع سوختگیها نیز استفاده میکنند. در اکثر نواحی شمالی ایران میروید همیسقوس عنب السطوح، همیشه بهار
گیاهی است پایا از تیره فاوانیا که غالبا روی دیوارها و سقف کاه گلی منازل روستایی میروید. برگهایش بیضی شکل و نوک تیز و گلهایش مایل به بنفش است. ازاین گیاه درمداوای بواسیر و رفع سوختگیها نیز استفاده میکنند. در اکثر نواحی شمالی ایران میروید همیسقوس عنب السطوح، همیشه بهار