جدول جو
جدول جو

معنی همتراز - جستجوی لغت در جدول جو

همتراز
یکسان، هم سطح، برابر
تصویری از همتراز
تصویر همتراز
فرهنگ لغت هوشیار
همتراز
هم درجه
تصویری از همتراز
تصویر همتراز
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم تراز
تصویر هم تراز
هم طراز، هم قدر، برابر، مساوی، دارای شان و رتبۀ هم سان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همراز
تصویر همراز
محرم اسرار، دو تن که اسرار خود را به یکدیگر بگویند و چیزی از هم پنهان نکنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رای
تصویر هم رای
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم ارز
تصویر هم ارز
دو چیز که نرخ و ارزش آن ها با هم برابر باشد، هم نرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم طراز
تصویر هم طراز
هم قدر، برابر، مساوی، دارای شان و رتبۀ هم سان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
دوری کردن از کسی یا چیزی، پرهیز کردن، ملاحظه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم ترازو
تصویر هم ترازو
هم وزن، هم سنگ، برابر، هم قدر، هم پایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امتیاز
تصویر امتیاز
برتری داشتن، مزیت داشتن، اجازه ای که دولت برای احداث کارخانه یا استخراج معدن یا انتشار روزنامه یا برخی کارهای دیگر به کسی بدهد، پروانه، جواز، نمرۀ مسابقات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هماواز
تصویر هماواز
هماهنگ، موافق، همراه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مال خود را از شریک جدا کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
هم طراز. برابر. هم سطح. یکسان. (یادداشت مؤلف). رجوع به هم ترازو شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم راز. محرم اسرار. شخصی که از او هیچ چیز پنهان نکنند. (برهان). دو تن که رازهای خود را به یکدیگر میگویند:
مر این هر دو با رستم نامدار
شب و روز بودند همراز و یار.
فردوسی.
سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمان پرست.
اسدی.
ز شست خدنگ افکنان خاست جوش
کمان گوشه ها گشت همراز چوش.
اسدی.
بر بستر خاک بی ندیم و همراز و خود خداوند کشور و امیر لشکر بود. (ترجمه تاریخ یمینی).
تا کی دم اهل، اهل دم کو
همراز کجا و همدمم کو؟
نظامی.
به روزش آهوان دمساز بودند
گوزنانش به شب همرازبودند.
نظامی.
کاین غزل گفته شد چو دمسازان
زو خبر یافتند همرازان.
نظامی.
رفیقان همراز را کن وداع
عزیزان همدرد را کن درود.
عطار.
ای دریغا مرغ خوش آواز من
ای دریغا همدم و همراز من.
مولوی.
آن زمان که بحث عقلی ساز بود
این عمر با بوالحکم همراز بود.
مولوی.
گاهی سموم قهر تو همدست با خزان
گاهی نسیم لطف تو همراز با صبا.
سعدی.
آری به هر کجا که روم خرقهالادب
باشد مرا ملازم و همراز و یار غار.
ابن یمین.
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و هم نفس جام باده ایم.
حافظ.
کارم بدان رسید که همراز خود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد.
حافظ.
- همراز شدن، با یکدیگر راز گفتن:
چو بشنید زن درزمان بازشد
تو گفتی که با باد همراز شد.
فردوسی.
با کبوتر باز کی شد هم نفس
کی شود همراز عنقا با مگس ؟
مولوی.
- همراز گشتن، همراز شدن:
چو او رفت شاه جهان بازگشت
ابا موبد خویش همراز گشت.
فردوسی.
بدیشان گفت اگر ما بازگردیم
وگر با آسمان همراز گردیم.
نظامی.
- همرازی. رجوع به این مدخل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امتراط
تصویر امتراط
گرد آوردن ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراس
تصویر امتراس
ستیزیدن، خود راخاراندن خود خاریدن، سوده شدن سودگی ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد، باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم ارز
تصویر هم ارز
دو یا چند چیز که ارزش آنها مساوی هم باشد: هم نرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم طراز
تصویر هم طراز
برابر، مساوی، معادل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتیاز
تصویر امتیاز
جدا شدن، برتری داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتراز
تصویر اغتراز
خود فریبی، فرناساندن (به غفلت انداختن)، ناگهان رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم ترازو
تصویر هم ترازو
دو یا چند چیز که وزنشان یکی باشد هم وزن، برابر مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
پرهیز کردن، پرهیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراز
تصویر اختراز
به هم وادوختن چشم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همراز
تصویر همراز
محرم اسرار
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که بسبب صمیمت از اسرار دیگری اطلاع یابد محرم اسرار: ما بی غمان مست دل ازدست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رازی
تصویر هم رازی
محرم اسرار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
((اِ تِ))
پرهیز کردن، دوری نمودن، خویشتن داری، پرهیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتیاز
تصویر امتیاز
((اِ))
برتری داشتن، برتری، مزیت، جواز، پروانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم ترازو
تصویر هم ترازو
((هَ. تَ))
برابر، مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم طراز
تصویر هم طراز
((~. طِ))
برابر، مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتیاز
تصویر امتیاز
برتری، برجستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احتراز
تصویر احتراز
پرهیز کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم ارز
تصویر هم ارز
معادل
فرهنگ واژه فارسی سره
رازدار، سرپوش، سرنگهدار، محرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد