جدول جو
جدول جو

معنی هم ترازو

هم ترازو
هم وزن، هم سنگ، برابر، هم قدر، هم پایه
تصویری از هم ترازو
تصویر هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هم ترازو

هم ترازو

هم ترازو
دو یا چند چیز که وزنشان یکی باشد هم وزن، برابر مساوی
هم ترازو
فرهنگ لغت هوشیار

هم ترازو

هم ترازو
هم وزن و برابر و مقابل و هم قوت. (از آنندراج) :
ندارد فعل من آن زوربازو
که با عدل تو باشد هم ترازو.
نظامی.
سیه کولۀ گردبازو منم
گران کوه را هم ترازو منم.
نظامی.
، قرین. جفت:
کاو را به زر و به زور بازو
گردانم با تو هم ترازو.
نظامی.
بدین فرخی گوهری تابناک
نه فرخ بود همترازوی خاک.
نظامی.
، حریف. هم زور. هم آورد:
قوی کرد بر جنگ بازوی خویش
بکوشید با هم ترازوی خویش.
نظامی.
که یارب چه زور و چه بازوست این
گهر با قَدَر همترازوست این.
کلیم کاشانی.
- بی هم ترازو، بی رقیب. بی هم آورد:
به داد و دهش چیره بازو بود
جهانبخش بی هم ترازو بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

هم تراز

هم تراز
هم طراز، هم قدر، برابر، مساوی، دارای شان و رتبۀ هم سان
هم تراز
فرهنگ فارسی عمید

هم تراز

هم تراز
هم طراز. برابر. هم سطح. یکسان. (یادداشت مؤلف). رجوع به هم ترازو شود
لغت نامه دهخدا

آب ترازو

آب ترازو
دانش تسطیح زمین و کاریز سهولت جریان آب را.
- آب ترازو کردن، تسطیح زمین و کاریز بصورتی که آب جریان کند
لغت نامه دهخدا

کج ترازو

کج ترازو
که ترازو کج دارد. که ترازوی سرک دار بکار برد کم فروشی را، کم فروش:
سوم کج ترازوی ناراست خوی
ز فعل بدش هر چه خواهی بگوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا