معنی هم رای هم رای دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل تصویر هم رای فرهنگ فارسی عمید
هم رای هم رای هم اندیشه. هم عقیده: روان سواران توران سپاه بدان رای گشتند هم رای شاه. فردوسی. ز قومی پراکنده خلقی بکشت دگر جمع گشتند و هم رای و پشت. سعدی. ، هم پیمان: سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای ندیدند از جواهر هیچ بر جای. نظامی لغت نامه دهخدا
هم راه هم راه دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد، باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود فرهنگ لغت هوشیار
هم راز هم راز شخصی که بسبب صمیمت از اسرار دیگری اطلاع یابد محرم اسرار: ما بی غمان مست دل ازدست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم. (حافظ) فرهنگ لغت هوشیار