جدول جو
جدول جو

معنی همانندی - جستجوی لغت در جدول جو

همانندی
(هََ نَنْ)
شباهت. به یکدیگر مانستن. مماثلت. تشابه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
همانندی
شباهت مانندگی
تصویری از همانندی
تصویر همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
همانندی
((هَ نَ))
شباهت، مانندگی
تصویری از همانندی
تصویر همانندی
فرهنگ فارسی معین
همانندی
تشابه، شباهت، مانندگی، مشابهت، مشابهت، همسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانندگی
تصویر مانندگی
مانند بودن، شبیه و نظیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماننده
تصویر رماننده
آنکه دیگری را می ترساند و رم می دهد، رم دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همانند
تصویر همانند
مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم چندی
تصویر هم چندی
معادله، برابری
فرهنگ فارسی عمید
(نَنْ)
مانندگی. همانندی. شباهت. مشابهت. تشابه. مضاهات. مشاکلت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
از ایلات کرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 57)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَنْ دَ / دِ)
همانند. مانند. شبیه. نظیر. قرین:
همانندۀ شهریاراردشیر
فزاینده و فرخ و دلپذیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ نَنْ)
مخفف هم مانند است که به معنی شبیه و نظیر و مانند یکدیگر باشد. (برهان). نیز مرخم هماننده است:
به رای و به گفتار و نیکی گمان
نبینی همانند او در زمان.
فردوسی.
ز کارآزموده گزیده مهان
همانند تو نیست اندر جهان.
فردوسی.
مرا با صنوبر همانند کردی
به قد و به رخ با ستاره برابر.
فرخی.
که از چهر و بالا و فرّ و شکوه
همانند او کس نبد زآن گروه.
اسدی.
همانند بس یابی از مردمان
ولیکن درستی نباشد همان.
اسدی.
ای خوب نهال ار ز خرد بار نگیری
با بید و سپیدار همانند و همالی.
ناصرخسرو.
رجوع به هماننده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فهماننده
تصویر فهماننده
نیوندار آنکه چیزی را به دیگری بفهماند
فرهنگ لغت هوشیار
مانند بودن شباهت: مانندگی یکی است بعرضی... ندیدم من اندر جهان تا جور بدین فر و مانندگی با پدر. (شا. بخ 768: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چندی
تصویر هم چندی
تساوی برابری معادل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماننده
تصویر هماننده
مانده شبیه، جمع همانندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همانند
تصویر همانند
مخفف مانند، شبیه و نظیر و مانند یکدیگر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماننده
تصویر خماننده
کج کننده، خم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
توافق وتناسب وارتباط چندصدای مختلف درآن واحد. توضیح بشر سر رشته این علم را در طبیعت پیدا کردن و در صدد تکمیل و تدوین آن بر آمده تا علمی جداگانه شده است. اولین کنجکاوی انسان برای پیدا کردن هماهنگی اصوات در قرون وسطی شروع شده و رفته رفته ترقی کردن تاآنکه در قرن هفدهم میلادی تدوین شده و موسیقیدانهای بزرگ اروپایی قطعات موسیقی خود را بوسیله تکمیل این فن مقبول و پسندیده تر از ترکیبات سابق کردند. عنصر اصلی این علم توافقهاست و آنها چند نوت مختلف است که در یک آن با هم شنیده میشود. توافقها ممکن است از دو یا سه یا چهار یا پنج صدای مختلف تشکیل شود و دراین صورت توافقات دو صدایی و چهار صدایی و پنج صدایی موسوم میشود، اتحاداتفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همان دم
تصویر همان دم
بی درنگ فورا دردم علی الفور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماننده
تصویر هماننده
((هَ نَ د))
ماننده، شبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همانند
تصویر همانند
((هَ نَ))
شبیه، مانند (دایم الاضافه است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانندگی
تصویر مانندگی
شباهت، تشابه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هماهنگی
تصویر هماهنگی
انسجام، تنظیم، نظم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم بندی
تصویر هم بندی
تلفیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم چندی
تصویر هم چندی
معادله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همانند
تصویر همانند
امثال، مثلا، شبیه، از قبیل، نظیر، مشابه
فرهنگ واژه فارسی سره
بسان، شبیه، کفو، مانند، متشابه، مثابه، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، همتا، همسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تشابه، شباهت، همانندی
متضاد: اختلاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شبیه، مانند، مثل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هماهنگی
تصویر هماهنگی
Coherence, Cohesiveness, Congruence, Orchestration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هماهنگی
تصویر هماهنگی
coerência, congruência, orquestração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هماهنگی
تصویر هماهنگی
coherencia, congruencia, orquestación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هماهنگی
تصویر هماهنگی
spójność, orkiestracja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هماهنگی
تصویر هماهنگی
согласованность , оркестровка
دیکشنری فارسی به روسی