جدول جو
جدول جو

معنی همامیزی - جستجوی لغت در جدول جو

همامیزی
اختلاط
تصویری از همامیزی
تصویر همامیزی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ممیزی
تصویر ممیزی
رسیدگی مالیاتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هماویز
تصویر هماویز
هماورد، هم نبرد، همتا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَیْ یِ)
بررسی و تشخیص، بررسی محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مالیات آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، بررسی درآمد کسبه و پیشه وران برای تشخیص مالیات آنان حسب موازین قانونی. بازدید
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شهری بین واسط و خوزستان و از اعمال واسط است و نهری دارد که منشعب از دجله می باشد. منسوب به همام الدوله بن مزید است. (معجم البلدان). شهری است به واسط همام الدوله منصور دبیس را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم آویز. هم آورد. هم کوشش. همتا. کفو. (برهان) :
به هرمز نعره ای برزد که مگریز
بیا کآمد به میدانت هماویز.
نزاری.
چنان جنگ بر جنگیان تیز شد
که دست و گریبان هماویز شد.
نزاری
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزوار که تابستانی گرم و آبهایی تلخ و شور دارد. به علت دوری از مرکز شهر اغلب کمینگاه سارقان است. آبادیها در میان تپه ماهورها واقع شده است. تعداد قراء آن 23 و سکنۀ آن 8950 تن است. زراعت قابل ملاحظه ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به میمیز:
نبید تلخ چه انگوری و چه میمیزی
سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه،
منوچهری،
رجوع به میمیز شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
مدفوعی که در دو سه روز آغاز تولد از نوزاد انسان دفع می شود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی رودۀ نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل به سبز است. (فرهنگ فارسی معین). عقی (ع ق ) . قفّه. نخستین حدث کودک. فضول معده کودک، در روزهای نخستین ولادت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مهمیز و مهماز. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مهماز و مهمیز شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
معلوم نیست که مولدش کجاست. اکثر عمر خود را در عراق گذراند. یک بار به خراسان سفر کرد. مردی کم سخن بود و این مطلع از اوست:
جانا منم ز دست فراق تو مرده ای
خون در تنم نمانده چو نار فشرده ای.
(از مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی ص 120 از ترجمه فارسی).
وی از معاصران نوایی و از شعرای قرن نهم هجری بوده است
لغت نامه دهخدا
(مُ مَیْ یِ)
بی تمیزی. (ناظم الاطباء). حالت و صفت ناممیز. رجوع به ناممیز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بدرالدین محمد بن ابی بکر بن عمر... قرشی مخزومی دمامینی مالکی اسکندری. وی در سال 763 هجری قمری در اسکندریۀ مصر به دنیا آمد و در ادبیات به تحصیل پرداخت ودر نحو و نظم و خط و فقه و قرآن به مقامی شامخ رسیدو در مدارس مصر به تدریس پرداخت تا به استادی نحو در الازهر رسید. در سال 794 به اسکندریه بازگشت و پس از تصادفات و حوادث بسیار در سال 819 به حج رفت و به یمن وارد شد و از آنجا با کشتی به هندوستان عزیمت نمود و در آنجا سخت مورد استقبال و احترام قرار گرفت ودر سال 828 و به روایتی به سال 838 در شهر کلبرجا به مرض سکته در گذشت. از آثار اوست: 1- تحفه الغریب بشرح مغنی اللبیب. 2- العیون الفاخره الغامزه علی خبایا الرامزه. (از معجم المطبوعات). و نیز او راست: 1- مختصر حیوه الحیوان مؤلّف به سال 823، 2- شرح تسهیل مؤلّف به سال 820، که هر دو را به نام احمدشاه بن مظفرشاه از ملوک هند کرده و کتاب اخیر را تعلیق الفرائد نامیده است. 3- جواهر البحر در عروض و شرح آن معدن الجواهر. 4- شرح صحیح بخاری موسوم به مصابیح الجامع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همارزی
تصویر همارزی
برابری ارزش دو یا چندچیز هم نرخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هماویز
تصویر هماویز
هماورد، هم کوشش، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
مدفوع آغاز زاده شدن، مدفوعی که در دوسه روز آغاز تولداز نوزاد انسان دفع میشود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی روده نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل بسبز است
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ویزیتاری وا رسی ارزیابی باز دید تمییز تشخیص، رسیدگی تحقیق وارسی بازدید (فره)، ارزیابی مالیاتی: (تعدیل و ممیزی بسیاری از ممالک ایران... (بزمان ناصر الدین شاه)) (الماثرو الاثار 130) یا اداره ممیزی اداره ای در وزارت دارایی (مالیه) که وظیفه آن تعیین مقدار مالیات اراضی و املاک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممیزی
تصویر ممیزی
((مُ مَ یِّ))
وارسی، رسیدگی، ارزیابی مالیاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همایی
تصویر همایی
((هُ))
همای بودن، مانند هما بودن
فرهنگ فارسی معین
اولین مدفوعی که از شکم نوزاد بیرون می آید و رنگ آن سیاه و قهوه ای تیره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم آمیزی
تصویر هم آمیزی
ترکیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همارزی
تصویر همارزی
اکیوالانس
فرهنگ واژه فارسی سره
ارزیابی، بررسی، تحقیق، تفتیش، رسیدگی، سانسور، وارسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی گیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
شراکت
فرهنگ گویش مازندرانی