- هلیم
- عنصر گازی سبک، بی رنگ، بی بو، که برای پر کردن بالن ها و در جوش کاری کاربرد دارد
معنی هلیم - جستجوی لغت در جدول جو
- هلیم
- از ریشه پارسی هلام هلیم هریسه، چسبنده دوسنده: چون هلیم
- هلیم ((هَ))
- حلیم، غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و له شده، هریسه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی
درد آور
بردبار، خویشتن دار و نامی از نامهای خدایتعالی
درست و صاحب سلامت، بی عیب
سرگردان، سرگشته، متحیر
نوعی قلیان، سر قلیان گلی
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
دردناک، دردآورنده، بسیار دردناک
دانا، دانشمند، از نام های خداوند
نوعی فرش که با نخ پنبه ای یا پشمی، بر روی دار و معمولاً طرح آن اشکال هندسی دارد
نوعی خوراک که از گوشت گوساله درست می کنند
پلم، گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ له شده تهیه می شود
کلیم الله، آنکه خداوند با او سخن گفته است، لقب حضرت موسی
سالم، درست، بی عیب، برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵)
بی آزار، آرام و مطیع،برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷)
ساده لوح، ساده دل،برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱)
سهل، آسان،برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶)
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
بی آزار، آرام و مطیع،
ساده لوح، ساده دل،
سهل، آسان،
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
ستمدیده، مظلوم
دانا، از نام های خدا
تیز ورن مرد
لقب موسی علیه السلام (کلیم الله)
پوششی معروف که از موی بز و گوسفند بافند
سختی، پتیار، مرگ، تب
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
تندر غرنده، اسپ شیهه کش، باران دمریز
ستم رسیده، شکم باریک: زن، غنچه
نوعی از گاز که در جو خورشید بوجود آن پی برده اند
سبدی که از چوب ونی بافندوچیزها درآن کنند
ممال هلال: بنگرید به هلال هلال، نامی بودمردان را: (مران هردوسالاررابودنام یکی راهلیل ویکی راهمام) (ورقوگلشاعیوقی 5)