جدول جو
جدول جو

معنی هلندوز - جستجوی لغت در جدول جو

هلندوز
شبدر، گیاهی خودرو یا کاشتنی با سه برگچۀ گرد که معمولاً به مصرف خوراک دام می رسد، کرپا
تصویری از هلندوز
تصویر هلندوز
فرهنگ فارسی عمید
هلندوز
(هََ لَ)
گیاهی است که در دواها به کار برند. (انجمن آرا). نوعی ازریباس. (یادداشت مؤلف). با رای بی نقطه هم به نظر آمده است بر وزن سقنقور. (برهان). کرپا. (از اسدی)
لغت نامه دهخدا
هلندوز
شبدر
تصویری از هلندوز
تصویر هلندوز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یلدوز
تصویر یلدوز
(دخترانه)
ستاره، اولدوز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلدوز
تصویر سلدوز
(پسرانه)
نام یکی از امرای مغول در دوره غازان خان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اندوز
تصویر اندوز
اندوختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندوزنده مثلاً مال اندوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندوز
تصویر بندوز
جوال دوز، نوعی نخ برای دوختن جوال، توبره و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپندوز
تصویر سپندوز
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، شنگرک، بادریسه، سنگرک، چناب، سنگور، کلیچۀ خیمه برای مثال ای سپندوز خیمۀ گردون / ای سپندار خانۀ اسرار (ابوالمعالی رازی - لغتنامه - سپندوز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندوک
تصویر هندوک
هندوی خردسال، کنایه از غلام
فرهنگ فارسی عمید
آنچه در دل اثر کند و دل را رنجور و آزرده و خونین سازد. دربارۀ تیر نگاه و مژگان و تیری که در قلب فرونشیند می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلندوش
تصویر غلندوش
قلمدوش، سوار بر دوش
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ سُ وَ)
ده کوچکی است از دهستان اربعه پائین (سفلا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری فیروزآباد و 2هزارگزی راه مالرو زافرو به هنگام. سکنۀ آن 36 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
گل هم دورودک. دهی است جزء دهستان لواسان کوچک بخش افجۀ شهرستان تهران، واقع در باختر متصل به بنجارکلا، مرکز بخش افجه، سر راه فرعی ناران به لشکرک. هوای آن سرد و دارای 309 تن سکنه است. آب آن از قنات و رود خانه کندرود ومحصول آن غلات، بنشن، مختصر میوه، اشجار و مختصر عسل و شغل اهالی زراعت است. بهداری، طبیب، پرستار، آبله کوب سیار و یک دبستان نیز دارد. مقبره ای به نام بدیعبهائی در این ده است که میگویند نامه آور بهاء بوده و به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسیده و در این محل مدفون شده و فعلاً زیارتگاه بهائیان محسوب است. راه فرعی ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
در تداول عامه، کتف. منکب، به غلندوش گرفتن بچه را. قلمدوش.
- به غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوارکردن بچه را، او را بر یکی از دو دوش حمل کردن
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ)
زن ساحره. (غیاث از شرح اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ قَ)
دهی از بخش میاندوآب شهرستان مراغه که دارای 500 تن سکنه است. آب آن از زرینه رود و محصول عمده اش غله، پنبه، چغندر و کرچک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
بادریسه و کماج خیمه را گویند، و آن تخته ای باشد میان سوراخ که بر سرستون خیمه گذرانند. (برهان) (آنندراج) :
ای سپندوز خیمۀ گردون
ای سپندار خانه اسرار.
ابوالمعالی رازی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان، واقع در 7 هزارگزی شمال خاوری رامیان، این ناحیه در دشت قرار دارد و آب و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریایی است، دارای 270 تن سکنه می باشد که شیعی مذهبند و زبانشان فارسی و ترکی است، آب آنجا از چشمه سار و محصول برنج و غلات و توتون و سیگار و شغل اهالی گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس است راه آنجا مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
منسوب به هندو. ازمردم هندو، زبا مردم هند هندی: گفت نامه ای ازهندوستان بیاورد آنکه برزویه طبیب از هندوی به پهلوی گردانیده بود. توضیح گاه بجای هندی (منسوب به هند) آید: ... بدل وی فندق هندوی و کنجد سپید و شکر طبرزد... یا هندوی اژدها. شمشیر هندی. یا هندوی نذر. برات حواله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلندی
تصویر هلندی
منسوب به هلند: ازمردم هلند، ساخته هلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لندوک
تصویر لندوک
دراز و لاغر، جوجه مرغ که هنوز پر بر نیاورده باشد: گنجشک لندوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلدوز
تصویر گلدوز
آنچه که برآن نقش گلها دوخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلندور
تصویر هلندور
مصحف هلندوز
فرهنگ لغت هوشیار
کتف دوش منکب. یا غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوار کردن بچه را. او را بر یکی از دو دوش خود حمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلدوز
تصویر دلدوز
آنچه که موجب آزار و رنج دل گردد دلخراش: تیر نگاه دلدوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملندوغ
تصویر ملندوغ
شخص لوده و جلف (یکی بود و یکی نبود. چا. 126: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندوز
تصویر بندوز
جوال دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلفدون
تصویر هلفدون
زندان، سیاه چال
فرهنگ لغت هوشیار
مصغرهندو هندوی خردو کوچک جثه، جمع هندوکان: شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری آن چنان کز دل و از عقل شدم جلمه بری. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلندوش
تصویر غلندوش
((غَ لَ))
کتف، دوش
فرهنگ فارسی معین
روی شانه، روی شانه قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی لوچو
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را با پاهای آویزان از دو طرف گردن بر دوش نشاندن بر شانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان نرم آب و دوسر ساری، الندان
فرهنگ گویش مازندرانی