جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هندوک

هندوک

هندوک
مصغرهندو هندوی خردو کوچک جثه، جمع هندوکان: شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری آن چنان کز دل و از عقل شدم جلمه بری. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار

هندوک

هندوک
مصغر هندو. (آنندراج) :
از چو من هندوک حلقه بگوش
گر کله نیست کمر بازمگیر.
خاقانی.
هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان.
خاقانی.
هندوک لاله و ترک سمن
سهل عرب بود و سهیل یمن.
نظامی.
با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم.
نظامی.
خورشیدپرست شد مسلمان
زین هندوکان ماه زاده.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا

کندوک

کندوک
کندو: ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی زنان کرسان. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار

لندوک

لندوک
دراز و لاغر، جوجه مرغ که هنوز پر بر نیاورده باشد: گنجشک لندوک
لندوک
فرهنگ لغت هوشیار

هندوی

هندوی
منسوب به هندو. ازمردم هندو، زبا مردم هند هندی: گفت نامه ای ازهندوستان بیاورد آنکه برزویه طبیب از هندوی به پهلوی گردانیده بود. توضیح گاه بجای هندی (منسوب به هند) آید: ... بدل وی فندق هندوی و کنجد سپید و شکر طبرزد... یا هندوی اژدها. شمشیر هندی. یا هندوی نذر. برات حواله
فرهنگ لغت هوشیار

هندوی

هندوی
از مردم هند، هندی، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در هند رایج است
هندوی
فرهنگ فارسی عمید

کندوک

کندوک
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گِل یا تخته درست کنند، کَنور، کانور، کُندولِه، کُندو، پَرخَو
کندوک
فرهنگ فارسی عمید

چندوک

چندوک
دهی است از دهستان قصرقند شهرستان چاه بهار. در 16 هزارگزی جنوب باختری قصرقند کنارراه فرعی قصرقند به نیک شهر واقع است. کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی است. 70 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات و برنج و خرماست. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا