میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
نداباشد ازبرای آگاهانیدن و تنبیه کردن، و در طعنه زدن مکرر کنند. (برهان). کلمه ای است جهت استعجال و ورغلانیدن. (منتهی الارب). هله. هین. هان. الا: هلا چامه پیش آر ای چامه گوی تو چنگ آور ای دختر ماهروی. دقیقی. برخیز و برافروز هلا قبلۀ زردشت بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت. دقیقی. بگفتا هلا هین برو تا رویم به دیدار آن جشن خرم شویم. فردوسی. هلا باده پیش آر و مطرب گزین که نه گاه رزم است و پیکار و کین. فردوسی. ای یار دلربای هلا خیز ومی بیار می ده مرا و گیر دمی تنگ در کنار. منوچهری. دین چو دلم پاک دید گفت هلا هین به دل پاک برنگار مرا. ناصرخسرو. دلت گر ز بیطاعتی زنگ دارد هلا بآتش علم حکمت گدازش. ناصرخسرو. دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا تات زیر شجر گوز بسوزند سپند. ناصرخسرو. برخیز هلا نه وقت خواب است هم منتظر تو آفتاب است. نظامی. تو هلا دربندها را سخت بند چندگاهی بر سبال خود بخند. مولوی. گفت زن کاین گربه خورد آن گوشت را گوشت خر گر دیگرت باید هلا. مولوی. خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیخته ست نوش می یابی هلا گر پای داری نیش را. سعدی. شنید از درون عارف آواز پای هلا گفت بر در چه پایی، درآی. سعدی. اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز وگر به بردن دل آمدی بیا ای دوست. سعدی. به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی به خون بنده اگر تشنه ای هلا ای دوست. سعدی
نداباشد ازبرای آگاهانیدن و تنبیه کردن، و در طعنه زدن مکرر کنند. (برهان). کلمه ای است جهت استعجال و ورغلانیدن. (منتهی الارب). هله. هین. هان. الا: هلا چامه پیش آر ای چامه گوی تو چنگ آور ای دختر ماهروی. دقیقی. برخیز و برافروز هلا قبلۀ زردشت بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت. دقیقی. بگفتا هلا هین برو تا رویم به دیدار آن جشن خرم شویم. فردوسی. هلا باده پیش آر و مطرب گزین که نه گاه رزم است و پیکار و کین. فردوسی. ای یار دلربای هلا خیز ومی بیار می ده مرا و گیر دمی تنگ در کنار. منوچهری. دین چو دلم پاک دید گفت هلا هین به دل پاک برنگار مرا. ناصرخسرو. دلت گر ز بیطاعتی زنگ دارد هلا بآتش علم حکمت گدازش. ناصرخسرو. دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا تات زیر شجر گوز بسوزند سپند. ناصرخسرو. برخیز هلا نه وقت خواب است هم منتظر تو آفتاب است. نظامی. تو هلا دربندها را سخت بند چندگاهی بر سبال خود بخند. مولوی. گفت زن کاین گربه خورد آن گوشت را گوشت خر گر دیگرت باید هلا. مولوی. خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیخته ست نوش می یابی هلا گر پای داری نیش را. سعدی. شنید از درون عارف آواز پای هلا گفت بر در چه پایی، درآی. سعدی. اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز وگر به بردن دل آمدی بیا ای دوست. سعدی. به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی به خون بنده اگر تشنه ای هلا ای دوست. سعدی
کلمه ای است جهت تحضیض، مرکب از هل و لا. (منتهی الارب). کلمه تحضیض، مرکب از هل و لا، اگر بر ماضی درآید معنی سرزنش بر ترک فعل دهدو اگر بر مضارع درآید برای برانگیختن بر فعل بود
کلمه ای است جهت تحضیض، مرکب از هل و لا. (منتهی الارب). کلمه تحضیض، مرکب از هل و لا، اگر بر ماضی درآید معنی سرزنش بر ترک فعل دهدو اگر بر مضارع درآید برای برانگیختن بر فعل بود
برای معانی ذیل بکاررود: الف - آگاهانیدن وتنبیه بکاررود: (گفت: هلاجامهابمن ده تالحظه بیاسایی) ب - برای تحسین: (دین چودلم پاک دید گفت: هلاخ هین بدل پاک برنگارمرا) (ناصرخسرو) (کلمه تثنیه و ندا) الا، ای
برای معانی ذیل بکاررود: الف - آگاهانیدن وتنبیه بکاررود: (گفت: هلاجامهابمن ده تالحظه بیاسایی) ب - برای تحسین: (دین چودلم پاک دید گفت: هلاخ هین بدل پاک برنگارمرا) (ناصرخسرو) (کلمه تثنیه و ندا) الا، ای
خوبی دلپذیری، ششمار از بیماری ها بیماری باریک، لاغری نام مرغی باشد مردارخوارتوضیح باماخذی که دردست است این مرغ شناخته نشد. توضیح چنانچه بالاخص نام مرغ مردارخوار را درنظربگیریم مراردکرکس است
خوبی دلپذیری، ششمار از بیماری ها بیماری باریک، لاغری نام مرغی باشد مردارخوارتوضیح باماخذی که دردست است این مرغ شناخته نشد. توضیح چنانچه بالاخص نام مرغ مردارخوار را درنظربگیریم مراردکرکس است
مردن و نیست شدن چرمی که آنرامانندکفه ترازو می ساختند وازسرچوب منجنیق می آویختند وسپس آنرا پرازسنگ کرده بجانب دشمن می انداختند: (چون هلکی شدم بفن بسته منجنیق تن سنگ اراده اجل نشکند اربردهلک) (عمیدلوبکی)
مردن و نیست شدن چرمی که آنرامانندکفه ترازو می ساختند وازسرچوب منجنیق می آویختند وسپس آنرا پرازسنگ کرده بجانب دشمن می انداختند: (چون هلکی شدم بفن بسته منجنیق تن سنگ اراده اجل نشکند اربردهلک) (عمیدلوبکی)
درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند هلو پوست کنده: کنایه از شخص خوش بر و رو، خوش آب
درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند هلو پوست کنده: کنایه از شخص خوش بر و رو، خوش آب