جدول جو
جدول جو

معنی هطط - جستجوی لغت در جدول جو

هطط
(هَُ طُ)
مردم هلاک شوندگان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خطط
تصویر خطط
خطه ها، سرزمینها، ناحیه ها، جمع واژۀ خطه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شطط
تصویر شطط
تجاوز کردن از حد و اندازه، از اندازه گذشتن در هر چیزی، دور شدن از حق، جور و ستم بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هطل
تصویر هطل
باران پیاپی که با قطره های درشت باشد، ابری که پیوسته ببارد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تجاوز کردن از حد و مرتبۀ خود و دور شدن از حق و اندازه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). از حد درگذشتن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 161) (دهار) (از غیاث اللغات) ، ستم کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). جور کردن. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). ظلم کردن بر کسی و دشواری نمودن بر وی. (ناظم الاطباء) ، دور رفتن ستور درچرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غلو کردن در بهای چیزی. (از اقرب الموارد) ، سخت گفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به شطوط شود، افراط کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ فَ)
مرغول و پیچان گردیدن موی. قطاطه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطاطه شود
لغت نامه دهخدا
(غُ طَ)
رستاقی است به کوفه که به شانیا چسبیده است و در سیب اعلی نزدیکی سورا قرار دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُ طَ)
ستمکاران و ظلم پیشگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ طُ)
چادرهای شکافته و مقطوع. (منتهی الارب). چادرهای گشاده و مقطوع و ملحفه های مقطع. (ناظم الاطباء). ملحفه هایی که از طول یا از عرض بریده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ طَطْ)
ستم. دوری از حق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق. (از اقرب الموارد). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. (المضاف الی بدایع الازمان ص 17). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... (تاریخ جهانگشای جوینی). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبۀ انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، ستیز ولجاج: چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 212). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 400). لشکر را با جادۀ سداد و رشاد آورد و مادۀ شطط و خلاف منقطع گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 386) ، زیادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض 276). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519) ، دوری. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ)
گل و لای سخت. ضطیط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ طُ)
بلا و سختیها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ طَ)
جمع واژۀ خطه. (منتهی الارب). رجوع به خطّه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
افتادن دندان کسی، خرد شدن دندان و ماندن بیخهای آن، منکر شدن حق کسی را. یقال: ما لک تعینه علی لططه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ بُ)
جمع واژۀ هبوط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
جمع واژۀ هرطه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرطه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ)
گوشت لاغر شبیه آب بینی خشک. (منتهی الارب). گوشت لاغر ماننده به مخاط که به کار نیاید از لاغری. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
شعرقطط، موی کوتاه سخت مرغول، یا عام است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل قططالشعر، مرد مرغول و برپیچان موی. (منتهی الارب). ج، قططون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، موی زنگی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ثطّ. ثطاطت ثطوطت. کوسه شدن، گران شکم گردیدن
لغت نامه دهخدا
(خِ طَ)
جمع واژۀ خطه. (منتهی الارب). رجوع به خطّه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ طُ)
تنهای نرم و نازک. (منتهی الارب) ، مراکب السفل او الصواب مراتب السفل. و مفرد آن حطه است نقصان مرتبت. (منتهی الارب). رجوع به حطه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَ)
ریش تنک. ریش سبک
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نام موضعی میان کوفه و بصره پشت مدینۀ آزر. (منتهی الارب). موضعی میان کوفه و بصره پس مدینۀ آزر. (ناظم الاطباء). اطط و اطد، شهری است بین کوفه و بصره نزدیکتر به کوفه. (مراصد). و یاقوت آرد: سرزمین میان کوفه و بصره نزدیک کوفه را اطط یا اطد خوانند و آن موضع در پشت مدینۀ آزر پدر ابراهیم (ع) است. ابوالمنذرگوید از اینرو بدین نام خوانده شده که در فرودگاهی از زمین است. (از معجم البلدان). رجوع به اطد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَطط)
دراز. مؤنث: ططّاء. (از متن اللغه) ، گلهای تازه. (آنندراج) ، شاهد نوخاسته. (مؤید الفضلا)
لغت نامه دهخدا
(اُطْ طَ)
جمع واژۀ آطّ. (ناظم الاطباء) (متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
شتر مادۀ کلانسال. ج، اهراط، هروط. (منتهی الارب). ج، هراط. (اقرب الموارد) ، مرد مالدار. (منتهی الارب) ، میش کلانسال لاغر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خطط
تصویر خطط
جمع خطه، پاره زمین ها، سرزمین ها جمع خطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هطر
تصویر هطر
سگ کشی
فرهنگ لغت هوشیار
نم نم باران، اشک ریزان باران سست پیوسته، باران پیاپی که دارای قطرات بزرگ متفرق باشد، اشک پیاپی، باران هطل باریدن آسمان، اشک راندن چشم. (باران) پیوسته ومداوم. توضیح لامعی دربیت ذیل بصورت هطل آورده: (جایی همی بینم خراب اندرمیان اوسحاب آتش زده کاه کراب ازقوت برق وهطل)، (ابر) که پیوسته بارد
فرهنگ لغت هوشیار
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
فرهنگ لغت هوشیار
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبط
تصویر هبط
((هَ))
فرود آوردن چیزی، فرود آمدن از مقام و منزلت، سقوط کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هطل
تصویر هطل
((هَ طِ))
پیوسته و مداوم، (ابر) که پیوسته بارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هطل
تصویر هطل
((هَ))
باران سست پیوسته، اشک پیاپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شطط
تصویر شطط
((شَ طَ))
دوری از حق، ستم، ظلم، زیادت
فرهنگ فارسی معین