جدول جو
جدول جو

معنی هشته - جستجوی لغت در جدول جو

هشته
فروگذاشته، گذاشته شده، طلاق
تصویری از هشته
تصویر هشته
فرهنگ فارسی عمید
هشته
گذاشته رهاکرده، ترک کرده
تصویری از هشته
تصویر هشته
فرهنگ لغت هوشیار
هشته
((هِ تِ))
گذاشته، رها کرده
تصویری از هشته
تصویر هشته
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهشته
تصویر بهشته
(دخترانه)
بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نهشته
تصویر نهشته
موضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کهشته
تصویر کهشته
کوزه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهشته
تصویر کهشته
((کُ هَ تَ یا تِ))
کهسته، کوزه پر آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشته
تصویر رشته
سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بشته
تصویر بشته
اسپانیولی چچم شلمک ازگیاهان چچم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشته
تصویر کشته
مقتول
فرهنگ واژه فارسی سره
ریسمان، نخ، آنچه که از خمیر آرد گندم بشکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس ار خشک کردن در پختن آش و بعضی خوراکیها دیگر بکار می برند
فرهنگ لغت هوشیار
چاشت، طعمه نواله، غذایی که بحیوانات (ماهیان جانوران درنده و غیره) دهند، چاشنی مزه، کمی از گوشت که بمرغان شکاری دهند تا آنها را حریصص بشکار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشته
تصویر خشته
بینوا بی چیز تهیدست مفلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشته
تصویر پشته
کوله بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتده
تصویر هشتده
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتم
تصویر هشتم
آنچه در مرتبۀ هشت واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشته
تصویر خشته
مفلس، بینوا، بی چیز، تهیدست، برای مثال معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم / زیرا که غریبم من و مجر و حم و خشته (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشته
تصویر چشته
طعمه ای که به حیوانات می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشته
تصویر گشته
گردیده، پیچیده، تغییرپیداکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشته
تصویر رشته
آنچه ریسیده شده، مفتول، تابیده شده، چیزهای متصل به هم و متوالی مثلاً رشتۀ کلام،
واحد شمارش اشیای به هم پیوسته مانند قنات، کوه و مانند آن، شاخۀ علمی یا درسی،
آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک می برند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن می ریزند،
نخ، تار، چیزی که برای بستن چیز به کار می رود، ریسمان، بند، کنایه از رابطه مثلاً رشتۀ قلبی،
در پزشکی پیوک، لگام، برای مثال یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک (سعدی۱ - ۶۴) در موسیقی زه آلات موسیقی
رشتۀ سردرگم: رشته یا کلافی که به هم پیچیده باشد و سر آن پیدا نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
رها کردن، فرو گذاشتن، گذاشتن
هلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتشه
تصویر هتشه
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، کاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشته
تصویر کشته
به قتل رسیده، مقتول، کنایه از عاشق، شیفته، کنایه از در بازی نرد، ویژگی مهرۀ خارج شده از بازی، کنایه از خاموش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفته
تصویر هفته
مجموع روزهای شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و آدینه، هفت روز پیاپی که در تاریخی معین و هر ساله برای بزرگداشت مسئله ای خاص نام گذاری می شود و امور مربوط به آن مسئله در آن بررسی می شود، روز هفتم درگذشت کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هسته
تصویر هسته
خسته، در علم زیست شناسی دانۀ میان میوه مانند دانۀ زردآلو، شفتالو و امثال آن ها، در علم فیزیک قسمت مرکزی اتم، در علم زیست شناسی جسم کروی شکلی که درون سیتوپلاسم قرار دارد و شامل دو قسمت است و در عمل تغذیه مخصوصاً ترکیب مواد و ترشح و حرکت سلول نقش عمده ای دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتی
تصویر هشتی
راهرو سقف دار هشت ضلعی که در جلو در ورودی خانه ساخته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشته
تصویر پشته
باری که آن را به پشت بتوان برداشت، پشتواره، کوله بار، تل، تپه، فاصلۀ میان دو چاه، قنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشته
تصویر کشته
مقتول، قتیل، هلاک شده میوه خشک کرده از قبیل زرد آلو، هلو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
شده گردیده، گردش کرده سیر کرده، چرخیده دور زده، مراجعت کرده، تغیر یافته تبدل یافته، معکوس شده، تفحص کرده، جنگ کرده، انتقال یافته رسیده، زایل شده غروب کرده، لوچ احول، سرگشته حیران، بخت برگشته بدبخت، گم گشته مفقود، پیر شده، خطی در عهد ساسانی، مرکبی از عطریات غالیه مثلث
فرهنگ لغت هوشیار
دسته هر چیز را گویند، آلت فلزی که در مشت جا میگیرد و در صحافی و کفشدوزی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
واحدی از زمان که برابر با هفت شبانه روز و یا 861 ساعت است، در ایران روز شنبه با آغاز وو جمعه را پایان هفته میدانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشده
تصویر هشده
هیجده
فرهنگ لغت هوشیار
راهرو مسقف دار هشت ضلعی یا مدور که در جلو در ورودی خانه ساخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
گذاشتن، نهادن
فرهنگ لغت هوشیار