دهی است از بخش ساوجبلاغ شهرستان کرج دارای 809 تن سکنه. آب آن از رود کردان تأمین می شود و محصول عمده اش غله، صیفی، بنشن و انگور و لبنیات است. امام زاده ای دارد که بنای آن قدیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از بخش ساوجبلاغ شهرستان کرج دارای 809 تن سکنه. آب آن از رود کردان تأمین می شود و محصول عمده اش غله، صیفی، بنشن و انگور و لبنیات است. امام زاده ای دارد که بنای آن قدیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
توصیفی عددی، هشت مرتبه صد. (ناظم الاطباء). صد برابر هشت. ثمانمائه. در حساب جمّل نمایندۀ آن حرف ’ض’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : بود سالیان هفتصدهشتصد که تا اوست محبوس در منظری. منوچهری
توصیفی عددی، هشت مرتبه صد. (ناظم الاطباء). صد برابر هشت. ثمانمائه. در حساب جمّل نمایندۀ آن حرف ’ض’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : بود سالیان هفتصدهشتصد که تا اوست محبوس در منظری. منوچهری
توصیفی عددی. هشت مرتبه ده. (ناظم الاطباء). ثمانین. نمایندۀ آن در حساب جمّل حرف ’ف’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : چو گودرز و هشتاد پور گزین همه نامداران باآفرین. فردوسی
توصیفی عددی. هشت مرتبه ده. (ناظم الاطباء). ثمانین. نمایندۀ آن در حساب جُمَّل حرف ’ف’ است. (یادداشت به خط مؤلف) : چو گودرز و هشتاد پور گزین همه نامداران باآفرین. فردوسی
دهی است از بخش حومه شهرستان کرج که 765 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، بنشن، صیفی، چغندرقند، میوه و لبنیات است. مزرعه های کمال آباد و درازان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از بخش حومه شهرستان کرج که 765 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، بنشن، صیفی، چغندرقند، میوه و لبنیات است. مزرعه های کمال آباد و درازان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
برهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (فرهنگ نظام). برهنه گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برهنه شدن و برهنگی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، کوشش کردن در کارها. (تاج المصادر بیهقی). کوشش کردن در کار و از هر چیز فارغ شدن و بدانکار پرداختن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجرد للعباده اذا انقطع لها. (اقرب الموارد) ، مجازاً بمعنی ترک دنیا و قطع علائق. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنها بودن و گوشه نشین شدن و زن نگرفتن. (فرهنگ نظام) : خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر وز روزگار دامن همت فرونشان. خاقانی. ، فرونشستن جوش عصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، برآمدن خوشه از غلاف. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، همچون حاجیان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) : منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا، ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حج افراد بجا آوردن. یقال: فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول. (فرهنگ نظام). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی ٔ بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنۀ صور و اعراض. کذا فی شرح التجرید. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تجردگزین، برگزینندۀ تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی. (ناظم الاطباء). - حالت تجرد، حالت تنهائی و گوشه نشینی. (ناظم الاطباء). - عالم تجرد، عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. (ناظم الاطباء)
برهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (فرهنگ نظام). برهنه گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برهنه شدن و برهنگی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، کوشش کردن در کارها. (تاج المصادر بیهقی). کوشش کردن در کار و از هر چیز فارغ شدن و بدانکار پرداختن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجرد للعباده اذا انقطع لها. (اقرب الموارد) ، مجازاً بمعنی ترک دنیا و قطع علائق. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنها بودن و گوشه نشین شدن و زن نگرفتن. (فرهنگ نظام) : خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر وز روزگار دامن همت فرونشان. خاقانی. ، فرونشستن جوش عصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، برآمدن خوشه از غلاف. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، همچون حاجیان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) : منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا، ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حج افراد بجا آوردن. یقال: فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول. (فرهنگ نظام). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی ٔ بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنۀ صور و اعراض. کذا فی شرح التجرید. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تجردگزین، برگزینندۀ تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی. (ناظم الاطباء). - حالت تجرد، حالت تنهائی و گوشه نشینی. (ناظم الاطباء). - عالم تجرد، عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. (ناظم الاطباء)