- هزیل
- لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
معنی هزیل - جستجوی لغت در جدول جو
- هزیل
- لاغر
- هزیل ((هَ))
- لاغر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاغر کردن
لاغر کردنبرای مثال اگر دشمن شود فربه ز کلک اوست تهزیلش / وگر ملکت شود لاغر ز عزم اوست تسمینش (قاآنی - ۴۹۲)
عظیم، استوار
زدو دیدن، پراکنیدن
زایل کننده، پاک کننده
ترساننده، ترس آور، هولناک
بسیار شوخ، بسیار شوخی کننده
مهمان، مهمان فرود آمده، طعام بابرکت
زداینده زایل کننده پاک کننده اثر چیزی
مهمان فرود آینده، ضیف
ترساننده. یا مرض هایل. مرض سخت موحش
تندر غرنده، اسپ شیهه کش، باران دمریز
در خسته، رانده
پاسی از شب
هزلی در فارسی تماخره ای لاغی منسوب به هزل
لاغری لوده شوخ خنده ساز، یاوه گوی لاغری، مقابل سمن فربهی چاقی کسی که بسیارمزاح کند: (مرد شیرین سخن هزال بود)
ممال هلال: بنگرید به هلال هلال، نامی بودمردان را: (مران هردوسالاررابودنام یکی راهلیل ویکی راهمام) (ورقوگلشاعیوقی 5)
هلال (ماه)، نامی برای مردان
لاغری، لاغر بودن
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، متوافر، معتدٌ به، درغیش، کثیر، عدیده، اورت، غزیر، خیلی، وافر، موفّر، موفور، بی اندازه، به غایت، مفرط
محکم، استوار
محکم، استوار
ران کجی کج بودن و دور بودن ران ها از هم
مزاح، شوخی، سخن غیر جدی، سخن بیهوده، در علوم ادبی سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است
تماخره لاغ بیهوده کار هرزه کار مزاج کردن بیهوده گفتن، مزاح شوخی، مزاح آمیز وغیرجدی، مقابل جد: (بردشمن توخنددگردون چومردعاقل برهزلهای حجی برژاژهای طیان)
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، لاچی، هال، خیربوا، قاقله، شوشمیر