جدول جو
جدول جو

معنی هزیر - جستجوی لغت در جدول جو

هزیر
(هََ)
به عصا درخسته و رانده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هزیر
در خسته، رانده
تصویری از هزیر
تصویر هزیر
فرهنگ لغت هوشیار
هزیر
آبروی کسی را بردن، هتک حرمت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزیر
تصویر عزیر
(دخترانه)
نامی که اعراب مسلمان به عزرا می دهند، عزرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زهیر
تصویر زهیر
(پسرانه)
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هژیر
تصویر هژیر
(پسرانه)
هجیر، خوب، پسندیده، زیبا، چابک، چالاک، خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
(پسرانه)
هژبر، شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
(پسرانه)
نام پسر گودرز از پهلوانان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هسیر
تصویر هسیر
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هتشه، کاشه، برای مثال امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانی ست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی - لغت نامه - هسیر)
یخی که در سرمای سخت بر روی زمین می بندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبیر
تصویر هبیر
زمین پست و هموار که اطراف آن بلند باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزار
تصویر هزار
عدد اصلی برابر با ده صدتا، عدد «۱۰۰۰»، یک ریال
نوعی بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، مرغ چمن، زندباف، صبح خوٰان، زندلاف، شباهنگ، هزاران، شب خوٰان، بوبردک، فتّال، زندواف، هزاردستان، هزارآوا، عندلیب، زندوان، بوبرد، مرغ خوش خوٰان، مرغ سحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هریر
تصویر هریر
زوزۀ سگ، بانگ سگ از سرما، مکروه داشتن و ناپسند داشتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
هژیر، پسندیده، نیکو
زیبا
جلد، چابک
زیرک، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
شیر درنده، کنایه از سخت، درشت، ستبر، کنایه از دلیر، برای مثال به پیکار دشمن دلیران فرست / هزبران به آورد شیران فرست (سعدی۱ - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
نیمروز، هنگام ظهر در سختی گرما، گرمای نیمروز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژیر
تصویر هژیر
پسندیده، نیکو، برای مثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالع مبارک و با کوکب منیر (منوچهری - ۴۸)، به شاه کیان گفت زردشت پیر / که در دین ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4)،
زیبا، برای مثال خمّیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورت هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳)،
جلد، چابک، برای مثال دریغ آن سر تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹)،
زیرک، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدیر
تصویر هدیر
بانگ شتر، آواز کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزیر
تصویر لزیر
زیرک، هوشمند، دانا، پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
پاکار، پیشکار، داروغه، عسس، برای مثال گزیری به چاهی در افتاده بود / که از هول او شیر نر ماده بود (سعدی۱ - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزیر
تصویر وزیر
کسی که در راس یک وزارتخانه قرار دارد و از اعضای هیئت دولت است، دستور، کسی که پادشاه در امور مملکت با او مشورت می کرد و کارهای مهم به عهدۀ او بود، در حکومت های قدیم، مهم ترین مقام در دستگاه اداری مملکت
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ زَ رَ)
مصغر هزره، یعنی سخت کسلمند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزیر
تصویر مزیر
کاربر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیر
تصویر نزیر
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته وچیر ویچیر وزیر دستور دستور چاوشی رفت تاکند دورش دید از دور شاه و دستورش (سنائی حدیقه) دستور، جمع وزراء. توضیح دردوره عباسیان وزیر نخست رئیس دویان انشا وطغری بود و در زمان هارون الرشید بر اهمیت این مقام افزوده شد، در زمان سلجوقیان مهمترین مقام در دستگاه اداری مملکت بشمار میرفت اما در اواخر این دوره از اهمیت آن کاسته شد، در دوره صفویه وزیر همین معنی امروزی را داشت. یا ترکیبات اسمی. وزیر آبادانی و مسکن. وزیری که وزارت آبادانی و مسکن را اداره کند. یا وزیر آب و برق. وزیری که وزارت آب و برق را اداره کند. یا وزیر آموزش و پرورش. وزیری که وزارت آموزش و پرورش را اداره کند. یا وزیر اصفهان. مسئول رسیدگی کردن بامورخانه ها و عمارات وباغها واملاک وآسیاهاو مستغلات و قنوات سلطنتی و خالصه در شهر و ولایت اصفهان بود. عواید آنها را جمع آوری میکرد و بمصارفی که مقرر شده بود میرسانید. یا وزیر اطلاعات. وزیری که وزارت اطلاعات را اداره کند. وزیر اعظم. صدر اعظم. رئیس الوزراء نخست وزیر صفویان و قاجاریان)، یاوزیر اقتصاد. وزیری که وزارت اقتصاد رااداره کند. یا وزیر امورخارجه. وزیری که وزارت امور خارجه را اداره کند (قاجاریان پهلویان)، یا وزیر اوقاف. وزیری که وزارت اوقاف را اداره کند. یا وزیر بازرگانی. وزیری که وزرات بازرگانی را اداره کند. یا وزیر بقایا. وزیری که مستقیما تحت نظر صدراعظم کارمیکرد. وی ماموریت داشت حساب ولات و حکام را از آنهابگیرد و به مستوفی محل بدهد که حساب را تنظیم کنند و اگر ولات یا حکام طبق این حساب بدهکار بودندطلب دولت رابگیرد و به وزیر خزانه تحویل بدهد. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه آقا علی امین حضورآشتیانه وزیر بقایا بود و در دوره مظفرالدین شاه سلطان علی خان وزیرافخم باین مقام نایل گردید وبعد پسراوامین الملک. یا وزیر بهداری. وزیری که وزارت بهداری را اداره کند وزیر صحیه. یا وزیر پست و تلگراف (و تلفن)، وزیری که وزارت پست وتلگراف (و تلفن) را اداره کند. یا وزیر پیشه وهنر. وزیری که وزارت پیشه و هنر را اداره کند وزیر صناعت. یا وزیر تجارت. وزیری که وزارت تجارت رااداره کند (قاجاریان پهلویان)، یا وزیر تفنگچیان. کسی که بامستوفی مخصوص ایندسته از سپاه مسئول کارهای دفتری تفنگچیان و یوزباشیان ومین باشیان و جارچیان بود. یا وزیر تلگراف تلگرافخانه. وزیری که وزارت تلگراف را اداره میکرد (قاجاریان) وزیر اداره تلگرافیه: جناب مخبرالدوله وزیر تلگرافخانه ممالک محرومه) یا وزیر جنگ. وزیری که وزارت جنگ را اداره کند (قاجاریان پهلویان)، یا وزیر چپ. وزیر دوم (پس ازصدراعظم)، مجلس نویس (صفویان)، یا وزیر خالصه. وزیری که وزارت خالصه را اداره میکرد (صفویان)، یاوزیرخزانه. وزیری بوددرعهدقاجاریه که زیر نظر صدر اعظم کار میکرد و در حقیقت متصدی خزانه کشور بود اگر ولات یا حکام بدهکار بودند مستوفی محل طلب دولت را میگرفت و به وزیر خزانه تحویل میداد اگر دستور العمل مبلغی اضافه از مخارج داشت وزیر خزانه آنرا ازولی یاحاکم می گرفت تا بمصرف بروات صادر مرکر ومخارج دیگر برساند واگر برعکس کتابچه یا باصطلاح فاضل داشت وزیر خزانه کسری را برای حاکم یا والی محل می فرستاد تامخارج پیش بینی شده در کتابچه دستور العمل معوق نماند. یاوزیرداخله. وزیری که وزارت داخله را اداره کند (قاجاریان پهلویان)، یا وزیر دادگستری. وزیری که وزارت دادگستری را اداره کند (پهلویان) وزیر عدلیه. یا وزیر دارایی. وزیری که وزارت دارایی را اداره کند (پهلویان) وزیرمالیه. یاوزیر دایره انتقالی. وزیر مزبور مانند وزیر اصفهان ظاهرا جز اعضای شعبه دستگاه حکومتی بوده است. وی وظیفه داشت که براراضی خالصه نظارت کند ونگذارد نقصانیمتوجه خالصه شریفه گردد. یا وزیر دربار (اعظم)، وزیری که وزارت دربار را اداره کند (قاجاریان پهلویان)، یا وزیر دفاع ملی. وزیری که وزرات دفاع ملی را اداره کند. یا وزیردفتر. وزیری که وزارت دفتر را ادراه میکرد خزانه دارکشور (قاجاریان)، یا وزیر دفتراستیفا. وزیری که وزارت دفتراستیف رااداره میکرد. یا وزیر راست. صدراعظم (اعتمادالدوله) که درجانب راست شاه می نشست (صفویان) مقابل وزیر چپ. یا وزیر راه. وزیری که وزارت راه رااداره میکرد وزیر طرق. یا وزیر رسایل (خاصه خاصه سلطنتی)، وزیری که وزارت رسایل رااداره میکرد. یا وزیر زراعت. وزیری که وزارت زراعت را اداره میکرد قاجاریان) وزیر کشاورزی. یا وزیر صناعت. وزیری ک وزارت صناعت را اداره میکرد (پهلوی) وزیرپیشه و هنر. یا وزیر طرق (وشوارع)، وزیر راه. یا وزیر عدلیه (عظمی)، وزیری که وزارت عدلیه را اداره کند (قاجاریه پهلوی اول)، یاوزیر علوم. وزیری که وزارت علوم را اداره میکرد قاجاریان)، وزیر فرهنگ وزیر معارف وزیر آموزش وپرورش. یاوزیر غلامان. وزیری که باموردفتری و مواجب و تیول و انعام غلامان و سایر کارهای ایشان رسیدگی میکرد. یا وزیر فرهنگ. وزیری که وزارت فرهنگ را اداره کند (پهلویان) وزیر آموزش و پرورش وزیر علوم وزیر معارف. یا وزیر فرهنگ وهنر. وزیری که وزارت فرهنگ و هنر را ادراه کند (پهلوی دوم)، یا وزیر فواید (فوائد) عامه. وزیری که وزارت فواید عامه رااداره کند (قاجاریه و پهلوی اول)، یا وزیر قورچیان. وزیری که بکارهای دفتری قورچیان میرسید و بامستوفی قورچیان احکام مواجب و تیول ایشان راتهیه میکرد. یا وزیر کار (و خدمات اجتماعی)، وزیری که وزارت کار را اداره کند (پهلویان)، یاوزیر کشاورزی. وزیری که وزارت کشاورزی را اداره کند (پهلویان) وزیر زراعت وزیر فلاحت. یا وزیر کشور. وزیری که وزرارت کشور را اداره کند (پهلویان) وزیر داخله. یا وزیر گمرک (گمرکخانه ها گمرکات)، وزیری که وزارت گمرک را اداره کند (قاجاریان پهلویان)، یا وزیر لشکر. وزیر جنگ (قاجاریان)، یاوزیر مالیه. وزیری که وزارت مالیه را اداره میکرد (قاجاریان پهلوی اول) وزیر دارایی. یا وزیر مختار (سیا)، مامور وزارت خارجه درسفارت خانه کشور خود که در کشور دیگر بکار می پردازد. مقام وی پس از سفیر (کبیر) است: حاجی محسن خان معین الملک وزیر مختار. یا وزیر مشاغل. وزیری که وزارت مشاغل را اداره میکرد (قاجاریان) وزیر کار. یا وزیر معادن، وزیری که وزارت معادن را اداره میکرد (قارجاریان)، یا وزیر معارف. وزیری که وزارت معارف را اداره میکرد (مشروطیت) وزیرعلوم وزیر فرهنگ وزیر آموزش و پرورش. یا وزیر موقوفات. وزیر اوقاف (صفویان)، یا وزیر نظام 0 متصدی امور لشکری آذربایجان در عهد قاجاریه: (میرزا فتحعی خان صاحب دیوان وزیر نظام وپیشکارمملکت آذربایجان) توضیح رئیس قشون آذربایجان را از زمانی که این شغل با میرزا تقی خان امیر نظام (امیرکبیر) بوده است (وزیرنظام) مینامیدند. اول دفعه ای که این لقب شغلی بلقب عادی مبدل گشته موقعی است که محمدابراهیم خان دایی نایب السلطنه (فرزندناصرالدین شاه) که قبلا معمارباشی بوده بوزارت تهران سرافراز شده است. یاوزیر وظایف (وظائف)، وزیری که وزارت وظایف را اداره میکرد، صدراعظم رئیس الوزراء: (الب ارسلان... بدلالت نظام الملک عمیدالملک ابونصر کندری را که وزیر او و طغرلبک بود... بگرفت)، معادن ناظر بیوتات (صفویان)، (شطرنج) مهره ایست درشطرنج که ازهمه مهره ها قوی تر و قدرت حرکتش بیشتر است. وزیر میتواند در هر نوبت در امتداد ستون و عرض صفحه ونیزروی هر دو قطر صفحه حرکت کند. حرکت وزیر هموار بخط مستقیم (عمودی یا افقی یااریب) صورت میگیرد و بهمین ترتیب مهره های حریف را میتواند بگیرد، یکی از صفحات فنر که در اتومبیل نصب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیر
تصویر هدیر
بانگ کردن شترگشن، بانگ شتر: (هدیرحنجره توزئیرزمجره شیردر گلومی شکست)، بانگ کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
خوب و نیکو و نیک و ورزیده گرمای نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیم
تصویر هزیم
تندر غرنده، اسپ شیهه کش، باران دمریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
علاج و چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزیر
تصویر غزیر
بسیار فراوان بسیار از هر چیز وافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیر
تصویر خزیر
خاکستر سوزنده ای که در آن آتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیر
تصویر جزیر
فریزیده بریده موی
فرهنگ لغت هوشیار
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیر
تصویر گزیر
تصمیم
فرهنگ واژه فارسی سره