جدول جو
جدول جو

معنی هزر - جستجوی لغت در جدول جو

هزر
(هَِ)
زیان زده. (منتهی الارب). مغبون. (اقرب الموارد) ، گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد) ، درشت. (منتهی الارب). شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هزر
(قِ لَنْ)
به عصا سخت زدن بر پهلو و پشت کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سخت درخستن، راندن و دور کردن کسی را به عصا. (منتهی الارب) ، بر زمین زدن چیزی را، عطای بسیار دادن کسی را، خندیدن، شتافتن به حاجت، گران کردن نرخ در بیع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بی اندیشه خریدن چیزی را و درآمدن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هزر
(هََ)
موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گویند شهر هذیل است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هزر
زیاندیده، دشوار، گول زدن: با چوبدستی، گران کردن نرخ، خندیدن، بی اندیشه خریدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزر
تصویر آزر
(پسرانه)
نام پدر حضرت ابراهیم (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هزبر
تصویر هزبر
(پسرانه)
هژبر، شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هبر
تصویر هبر
چرک زخم، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزت
تصویر هزت
نشاط و خرمی، صدای رعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدر
تصویر هدر
باطل، ضایع و بربادرفته
هدر دادن: از بین بردن، ضایع کردن
هدر رفتن: از بین رفتن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزر
تصویر بزر
املای دیگر واژۀ بذر، بعضی از اندام های گیاهی مانند تخم، غده یا پیاز که گیاه جدیدی از آن می روید، تخم، دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزم
تصویر هزم
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هذر
تصویر هذر
سخن بیهوده و بد گفتن، بیهوده گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزر
تصویر حزر
اندازه گرفتن به حدس و تخمین، دید زدن، برآورد کردن حاصل مزرعه یا میوۀ درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزل
تصویر هزل
مزاح، شوخی، سخن غیر جدی، سخن بیهوده، در علوم ادبی سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هسر
تصویر هسر
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسیر، هتشه، کاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجر
تصویر هجر
دوری و جدایی از کسی
فرهنگ فارسی عمید
(هََ رَ فَ)
شتافتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رِ فَ)
شتر مادۀ کلانسال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گنده پیر. (منتهی الارب). عجوز. (اقرب الموارد). هزروفه
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
شترمرغ سریع سبک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هزارف و هزروف شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ قَ)
نوعی از بدترین خنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ / هَُ)
شترمرغ سریع سبک. هزارف. هزراف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ فَ)
هزرفه. شتر مادۀکلانسال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گنده پیر. (منتهی الارب). عجوز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ قا)
بند. اسم است آن را. لغتی است در هرزوقی ̍. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
مرد زیان زده و مغبون در هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
خردمند استواررای و شریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). ج، بهازر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
زمین تنگ. (منتهی الارب) ، تمام کسل. (اقرب الموارد). ج، هزرات: انه ذوهزرات و فیه هزرات، ای کسل تام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ بَ)
سبکی. شتابی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزر
تصویر تزر
خانه تابستانی و ییلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزر
تصویر خزر
خرد و تنگ گردیدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزر
تصویر حزر
تقدیر کردن، تخمین نمودن، دید زدن، برآورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
سم و هر ماده که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوان باشد و نیز موجب مرگ آن گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزر
تصویر بزر
تخم زراعت، دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازر
تصویر ازر
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهر
تصویر زهر
سم
فرهنگ واژه فارسی سره