آنچه با میخهای بسیار استوار شده باشدو به کنایت در توصیف آسمان به کار رود: حصن هزارمیخه عجب دارم سست است سخت پایۀ دیوارش. ناصرخسرو. رجوع به هزارمیخ و هزارمیخی شود
آنچه با میخهای بسیار استوار شده باشدو به کنایت در توصیف آسمان به کار رود: حصن هزارمیخه عجب دارم سست است سخت پایۀ دیوارش. ناصرخسرو. رجوع به هزارمیخ و هزارمیخی شود
جامۀ خشن و خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، آسمان پرستاره، برای مثال برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد / این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری (خاقانی - ۴۲۵)
جامۀ خشن و خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، آسمان پرستاره، برای مِثال برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد / این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری (خاقانی - ۴۲۵)
جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچۀ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمۀ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. (از یادداشتهای مؤلف) : چه غم تهی اگر از باده جام و شیشۀ ماست که چشم پرفن ساقی هزاربیشۀ ماست. صائب تبریزی
جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچۀ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمۀ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. (از یادداشتهای مؤلف) : چه غم تهی اگر از باده جام و شیشۀ ماست که چشم پرفن ساقی هزاربیشۀ ماست. صائب تبریزی
هزارمیخ. (برهان). جبۀ درویشان: دلقش هزارمیخی چرخ و به جیب چاک بازافکنش ز نور و فراویزش از ظلام. خاقانی. تیغ یک میخ آفتاب گذشت جوشن شب هزارمیخی گشت. نظامی. چو گشت نغمۀ مرغان صبحگاه بلند هزارمیخی شب بر خود آسمان بدرید. امیرخسرو. دوتویی فقرا جامه ای است کز عظمت هزارمیخی افلاکش آستر یابی. سلمان ساوجی. ، هزارمیخه. آنچه به میخهای بسیار استوار بود و به کنایت آسمان است: کاین هفت خدنگ چارمیخی وین نه سپر هزارمیخی. نظامی. رجوع به هزارمیخ و هزارمیخه شود
هزارمیخ. (برهان). جبۀ درویشان: دلقش هزارمیخی چرخ و به جیب چاک بازافکنش ز نور و فراویزش از ظلام. خاقانی. تیغ یک میخ آفتاب گذشت جوشن شب هزارمیخی گشت. نظامی. چو گشت نغمۀ مرغان صبحگاه بلند هزارمیخی شب بر خود آسمان بدرید. امیرخسرو. دوتویی ِفقرا جامه ای است کز عظمت هزارمیخی افلاکش آستر یابی. سلمان ساوجی. ، هزارمیخه. آنچه به میخهای بسیار استوار بود و به کنایت آسمان است: کاین هفت خدنگ چارمیخی وین نُه سپر هزارمیخی. نظامی. رجوع به هزارمیخ و هزارمیخه شود
خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، و آن را هزارمیخی هم میگویند. (برهان). نوعی از لباس فقرا که به رشته های گنده جابه جا دوزند. (غیاث) : چو پشت قنفذ گشته تنورش از پیکان هزارمیخ شده درعش از بسی سوفال. زینبی. برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری. خاقانی. دلق هزارمیخ شب آن من است و من چون روز سر ز صدرۀ خارا برآورم. خاقانی. ازبهر پاره پیر فلک را به دست صبح دلق هزارمیخ ز سر برکشیده اند. خاقانی. ، کنایه از آسمان پرکواکب است. (برهان). کنایه از فلک باشد. (انجمن آرا). به این معنی شاهدی یافت نشد و گویا از همان ابیات خاقانی این معنی مستفاد شده، در صورتی که خاقانی آسمان را به دلق هزارمیخ تشبیه کرده است
خرقۀ درویشان که بخیۀ بسیار بر آن زده باشند، و آن را هزارمیخی هم میگویند. (برهان). نوعی از لباس فقرا که به رشته های گنده جابه جا دوزند. (غیاث) : چو پشت قنفذ گشته تنورش از پیکان هزارمیخ شده درعش از بسی سوفال. زینبی. برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری. خاقانی. دلق هزارمیخ شب آن ِ من است و من چون روز سر ز صدرۀ خارا برآورم. خاقانی. ازبهر پاره پیر فلک را به دست صبح دلق هزارمیخ ز سر برکشیده اند. خاقانی. ، کنایه از آسمان پرکواکب است. (برهان). کنایه از فلک باشد. (انجمن آرا). به این معنی شاهدی یافت نشد و گویا از همان ابیات خاقانی این معنی مستفاد شده، در صورتی که خاقانی آسمان را به دلق هزارمیخ تشبیه کرده است
صندوقچه کم قطری دارای دوطبقه که مسافران سابقا همراه میبردند وآن بخانه های بزرگ وخردباشکال مختلف قسمت میشد وهرخانه ای جای یکی از لوازم سفر مانند: جای چای جای قند وجای استکان جای قاشق وچنگال وغیره. توضیح این کلمه را (هزارپیشه) هم گویند
صندوقچه کم قطری دارای دوطبقه که مسافران سابقا همراه میبردند وآن بخانه های بزرگ وخردباشکال مختلف قسمت میشد وهرخانه ای جای یکی از لوازم سفر مانند: جای چای جای قند وجای استکان جای قاشق وچنگال وغیره. توضیح این کلمه را (هزارپیشه) هم گویند