جدول جو
جدول جو

معنی هروشت - جستجوی لغت در جدول جو

هروشت
سراسیمه، بدون درنگ، بی حیا، پی در پی، به طور مداوم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
شیر بیشه
لغت نامه دهخدا
تیر باشد. (لغت فرس اسدی) :
ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان
که به دروشت بتان چگلی گشت دلم.
عماره.
مرحوم دهخدا در یادداشتی با علامت تردید و استفهام آن را از دروشتن به معنی درو کردن دانسته و گشت را نیز ’کشت’ ضبط کرده و چنین نوشته است: این شعر را در فرهنگها برای دروشت به معنی تیر شاهد آورده اند وکشت را هم گشت ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا
(وُ)
رجوع به هاوش شود. در پهلوی hawisht به معنی مغ (روحانی زرتشتی) ، موبد. شاگرد. روحانی جوان (زرتشتی) که در مراسم دینی به قربانی کننده، یاری کند. در اوستا havishta آمده که در فرهنگهای فارسی جزو لغات زند و پازند ضبطشده و به معنی امت گرفته اند. (پورداود، خرده اوستا حاشیۀ صص 238- 239) (از حاشیۀ برهان چ معین ص 2312)
لغت نامه دهخدا
(رِ وِ)
دهی است از بخش سربند شهرستان اراک. سکنۀ آن 287 تن و محصول آن غلات و بنشن و پنبه و انگور. آب از چشمه و رود خانه مروار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هروقت
تصویر هروقت
همه وقت: (بمواسات خویش هروقت اوراازخودشاکرداری)، گاه بگاه: (روز مشاهده میکرد که مارازسوراخ درباغ آمد وزیرگلبنی که هروقت آنجا آسایش دادی پشت برآفتاب کرد وبخفت) یابه هروقت. درهرزمان: (ودراین میانه بهروقت انتهازفرصتی میکردم)
فرهنگ لغت هوشیار
مندرس پاره پاره و آویخته، آنکه جامه اش دریده ومندرس وریخته وآویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هروشر
تصویر هروشر
((هُ رُّ شُ))
پاره پاره و آویخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاوشت
تصویر هاوشت
طلبه
فرهنگ واژه فارسی سره
خسته و مانده کوفته
فرهنگ گویش مازندرانی
بزن –ضربه بزن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی ادب و بی حیا، ریسیده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
نهالی که در کنار درخت اصلی جوانه زند
فرهنگ گویش مازندرانی
اشاره ی بی ادبانه، لفظی برای آگاهانیدن کسی به این منظور
فرهنگ گویش مازندرانی
سرریز شده، تند و شتابان
فرهنگ گویش مازندرانی
پر حرفی کردن، بیهوده سخن گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک خوردن، میوه ی فروریخته از درخت و به ویژه گردویی که در
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن آواز از کوه
فرهنگ گویش مازندرانی