جدول جو
جدول جو

معنی هرمین - جستجوی لغت در جدول جو

هرمین
(هََ رَ مَ)
دو بناست بر سر کوهی نهاده به نزدیکی فسطاط و ملاط و از جوهری است که هیچ چیز بر وی کار نکند و هر یکی را از وی چهارصد ارش دراز است اندر چهارصد ارش پهنا اندر چهارصد ارش بلندی و اندر میان وی خانه هاست کرده، و مر او را یکی در است تنگ و بر این هرمین بسیار علم کنده است از طب و نجوم و هندسه و فلسفه. (حدود العالم). رجوع به هرمان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرمین
تصویر آرمین
(پسرانه)
آرام گرفتن، دلیر، جنگجو، نام چهارمین پسر کیقباد پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
(دخترانه)
شرمسار، خجل، با شرم، با حیا، محجوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نرمین
تصویر نرمین
(دخترانه)
منسوب به نرم، لطیف، مهربان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمین
تصویر ارمین
(پسرانه)
آرمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمین
تصویر فرمین
(پسرانه)
فرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هرمیس
تصویر هرمیس
(دخترانه)
شیر یا کرگدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامین
تصویر هامین
(پسرانه)
تابستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هریمن
تصویر هریمن
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهریمه، آهرمن، اهرن، آهرن، اهرامن، اهرمن، هرماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمگین، شرمسار، باشرم، برای مثال گرچه شرمین بود شرمش حرص برد / حرص اژدرهاست نه چیزی ست خرد (مولوی - ۶۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرمین
تصویر پرمین
آخرین دوره از دوران پالئوزوئیک
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
شیر سخت خونخوار. (منتهی الارب). الهرامس. (اقرب الموارد) ، گاومیش. (منتهی الارب) ، کرگدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرامس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کی ارمین، نام پسر چهارم کیقباد و برادر کوچک کاوس. (برهان) (جهانگیری) (مؤیدالفضلاء) :
نخستین چه کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین
چهارم کی ارمین، کجا بود نام
سپردند گیتی به آرام و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منسوب به چرم. (ناظم الاطباء). چرمی. از چرم. چرمینه. جنس چرمی. چیزی از چرم. آنچه از چرم سازند چون کیف چرمین، کفش چرمین، جامۀ چرمین و غیره:
چون جامۀ چرمین شمرم صحبت نادان
زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد.
ابن یمین.
رجوع به چرم و چرمی و چرمینه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
به معنی فرمان است و امالۀ آن. (آنندراج) (انجمن آرا) :
هر دلی کز سرکشی ننهاد سر برهیچ خط
زیر زلف او کنون سر بر خط فرمین نهاد.
معزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) :
گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است
هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.
صائب تبریزی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ رِ)
جمع واژۀ هرم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرم شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ مُ)
قلعه ای است در حدود مصر. (برهان) ، پادشاهی بوده است در یونان. (برهان). مؤلف سراج اللغات نویسد: غلط محض است بلکه هرمان دو عمارت عظیم اند محاذی فسطاط در مصر که هر کدام از ایشان کوهی به نظر می آید و بنای ایشان مربعالقاعده است و مخروطی شکل. بعضی هرمان را صیغۀ جمع هرم به سیاق فارسی دانسته اند و بعضی تثنیۀ هرم و مراد ایشان دو هرم بزرگ تر از اهرام ثلاثۀ مصر است یعنی هرم کئوپس و هرم کفرن. ابن الندیم در الفهرست از ’هرمین’ نام می برد. (از حاشیۀ برهان چ معین). دو بناست از بناهای نخستین در مصر که گویند آنها را ادریس بنا کرده است که علوم را در آنها از طوفان مصون دارد. (از منتهی الارب). اهرام زیادی در مصر است اما دو هرم آن مشهورتر می باشد و آن دو بنای مربعالقاعده و مخروطی شکل است که طول اضلاع مثلث های اطراف آن تا چهارصد ذراع میرسد. در یکی از این هرمها قبر هرمس و در دیگری مزار شاگرد او اغانیمون است. این دو از عجایب عالم و از دور مانند دو کوه است. (از معجم البلدان) :
چگون کاخی ؟ کاخی چو گنبد هرمان
ز پای تا سر چون مصحفی نبشته به زر.
فرخی.
همچون هرمان حصار عمرت
محتاج به پاسبان مبینام.
خاقانی.
علم دین علم کفر مشمارید
هرمان همبر تلل منهید.
خاقانی.
هر امان کآن هرمان یافت به صد قرن کهن
زین قران صاحب اقران به خراسان یابم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
ارمینا. نام ارمنستان بزبان پارسی باستان (هخامنشی). (ایران باستان ص 1452)
لغت نامه دهخدا
(هَِ یُ)
دختر منلاس و هلنا. (فوستل دوکولانژ). تنها دختر منلاس و هلن بود. در قدیمترین افسانه ها چنانکه در اودیسه بچشم میخورد چنین روایت شده است که منلاس او را غیاباً نامزد نئوپتولم پسر آشیل کرد و در مراجعت به لاسدمون جشنی برای این همسری گرفت. این همسری با جنگ معروف تروآ ارتباط داشته است زیرا منلاس برای پیروزی در جنگ تروآ نیازمند کمک نئوپتولم بود. و در نتیجۀ این ازدواج میان ’اورست’ نامزد پیشین هرمیون و نئوپتولم رقابتی پدید آمد و سرانجام نئوپتولم به دست شورشیان ’دلف’ و به تحریک رقیب خود کشته شد و هرمیون به همسری ’اورست’ در آمد و پسری به نام تیسامنون به دنیا آورد. (از فرهنگ اساطیر یونان و رم، پیر گریمال، ترجمه بهمنش صص 416- 417)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
اهریمن. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 157). مخفف اهریمن. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به اهریمن شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
خرد و هوش. (منتهی الارب). عقل. گویند: ماله هرمان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
یکی از بخشهای شهرستان کرمانشاهان است. این بخش در خاور شهرستان واقع شده حدود مشخصات آن به شرح زیراست: از طرف شمال به بخش صحنه، از طرف خاور به شهرستان های نهاوند و خرم آباد، از جنوب به شهرستان خرم آباد و از باختر همه جا امتداد رود خانه گاماسیاب. هوای بخش مانند سایر بخش های مجاور سردسیر است. آب قراء آن از چشمه ها و زه آب رودخانه های محلی و قنوات کوچک تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات آبی و دیمی، لبنیات و سایر محصولات دامی، میوه جات، الوار و کتیرا است. ارتفاعات آن عبارت است از: کوههای شیرز (شاه رزم) و کوه گون بان در شمال، کوه گل زرد در خاور، کوه سیاه کمر کوه امامزاده و کوه خاوری چمن اسماعیل از جنوب این بخش را محصور نموده است. ارتفاع قصبۀ هرسین از سطح دریا 1582 متر است. گودترین آبادی این بخش قریۀگروه بان 1241 متر از سطح اقیانوس مرتفعتر است مهمترین رود خانه این بخش همان رود خانه هرسین بوده پس ازمشروب نمودن قصبه و گرداندن چندین آسیاب وارد دهکده های بخش میگردد. این بخش تابع فرمانداری کرمانشاه است و از 56 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن درحدود 185000 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). قلعه ای است و قصبه ای در پای آن. هوای معتدل دارد و آبهای روان. (نزهه القلوب). از بلوکات کرمانشاهان است. حد شمالی آن صحنه، حد شرقی نهاوند، حد جنوبی لرستان و غربی کرمانشاه است. از چشمه ای که قریب پانزده سنگ آب دارد مشروب میشود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان). در حفاریهای این ناحیه مقداری آثار تاریخی گرانبها از دورۀ حکومت مقدونی ها در ایران به دست آمده است. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1908 و 1909 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، برنج، ذرت و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8) ، نیروهای آهرمنی و دیوی، در برابر نیروهای اورمزدی و الهی: گفت چون برنایشتی ها بسته گردد و روزه بود، دیو بسته گردد این قوت فرمایندۀ بدی بسته گردد و آن دیو است. (شرح قصیدۀ ابوالهیثم از یادداشت محمد پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهات تابع شهر ساری مازندران است. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 162 از ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرمان
تصویر هرمان
خرد و هوش، عقل نا امیدی، یاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هریمن
تصویر هریمن
اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
وزنی است برابربیست وپنج استار. توضیح ابن سینا درقانون هامین را معادل پنج استار وبیست درهم اوبو (ابولو) وچهارآورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمناک، محجوب، با حیا، با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمین
تصویر حرمین
دو مشکوی: خدایخانه و آرامگاه پیامبر ص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمین
تصویر چرمین
منسوب به چرم هر چیز که از چرم ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمین
تصویر ارمین
فرانسوی گلبویه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمیس
تصویر هرمیس
شیر درنده، کرگدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامین
تصویر هامین
وزنی است برابر بیست و پنج استار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرمین
تصویر چرمین
((چَ))
هر چیز که از چرم ساخته شده باشد، چرمینه
فرهنگ فارسی معین