جدول جو
جدول جو

معنی هرسی - جستجوی لغت در جدول جو

هرسی
نام قلعه ای در ناحیه ی دشت کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرسی
تصویر نرسی
(پسرانه)
فرشته وحی در اوستا، نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسی
تصویر ارسی
مربوط به روسیه، تهیه شده در روسیه، روسی، نوعی کفش پاشنه دار مردانه یا زنانه، نوعی در یا پنجره با شیشه های مشبک رنگی که رو به حیاط باز می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرسی
تصویر کرسی
چهارپایۀ چوبی بزرگی که در زمستان در زیر آن منقلی روشن کرده و رویش را با لحافی بزرگ می پوشانند و پاها را زیر آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
متشکرم، ممنونم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هروی
تصویر هروی
از مردم هرات، تهیه شده در هرات، لهجۀ فارسی رایج در هرات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرسی
تصویر کرسی
چهارپایه ای که بر روی آن می نشینند، صندلی
پست، شغل، رشتۀ تخصصی دانشگاه مثلاً کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد
مرکز شهر یا کشور یا منطقه
جای قرار دادن کتاب، رحل
تخت پادشاهی، سریر، برای مثال همان روز گفتی که نرسی نبود / همان تخت و دیهیم و کرسی نبود (فردوسی - ۶/۲۸۲)، فلک هشتم
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ماندگی و کوفت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
قضاعی. ابویحیی بن زکریا بن یحیی بن صالح حرسی کاتب عبدالرحمان عمری. ازمفضل و ابن وهب روایت دارد. و در 242 هجری قمری درگذشت و او پدر ابوبکر احمد حرسی است. (معجم البلدان)
احمد بن رزق الله بن ابی جراح حرسی. از یونس بن عبدالاعلی روایت دارد و در 246 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
یکی از بخشهای شهرستان کرمانشاهان است. این بخش در خاور شهرستان واقع شده حدود مشخصات آن به شرح زیراست: از طرف شمال به بخش صحنه، از طرف خاور به شهرستان های نهاوند و خرم آباد، از جنوب به شهرستان خرم آباد و از باختر همه جا امتداد رود خانه گاماسیاب. هوای بخش مانند سایر بخش های مجاور سردسیر است. آب قراء آن از چشمه ها و زه آب رودخانه های محلی و قنوات کوچک تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، حبوبات آبی و دیمی، لبنیات و سایر محصولات دامی، میوه جات، الوار و کتیرا است. ارتفاعات آن عبارت است از: کوههای شیرز (شاه رزم) و کوه گون بان در شمال، کوه گل زرد در خاور، کوه سیاه کمر کوه امامزاده و کوه خاوری چمن اسماعیل از جنوب این بخش را محصور نموده است. ارتفاع قصبۀ هرسین از سطح دریا 1582 متر است. گودترین آبادی این بخش قریۀگروه بان 1241 متر از سطح اقیانوس مرتفعتر است مهمترین رود خانه این بخش همان رود خانه هرسین بوده پس ازمشروب نمودن قصبه و گرداندن چندین آسیاب وارد دهکده های بخش میگردد. این بخش تابع فرمانداری کرمانشاه است و از 56 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن درحدود 185000 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). قلعه ای است و قصبه ای در پای آن. هوای معتدل دارد و آبهای روان. (نزهه القلوب). از بلوکات کرمانشاهان است. حد شمالی آن صحنه، حد شرقی نهاوند، حد جنوبی لرستان و غربی کرمانشاه است. از چشمه ای که قریب پانزده سنگ آب دارد مشروب میشود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان). در حفاریهای این ناحیه مقداری آثار تاریخی گرانبها از دورۀ حکومت مقدونی ها در ایران به دست آمده است. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1908 و 1909 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
نعت تفضیلی از رسو. استوارتر. ثابت تر.
- امثال:
ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منسوب به چرس. آنکه چرس کشد. معتاد به چرس. آنکس که عادت به کشیدن چرس دارد. رفیق بنگی. آنکه معتاد به کشیدن چرس است:
هر چرسیی چه داند بر رشته بندبازی
این رمز دنبه داند در وقت جان گدازی.
بسحاق اطعمه (از انجمن آرا).
رجوع به چرس و چرس کشیدن شود، کنایه از شخص گیج و منگ. کنایه از شخص بی هوش و بی حواس. کنایه از شخص خواب آلوده و چرت زننده
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ سی ی)
نگاهبان درگاه سلطان. یک تن از حرس. یک تن از نگاهبانان درگاه سلطان. ج، حرس
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
منسوب به حرس قریه ای به مشرق مصر. (سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَُ شَ)
قریه ای است بین ری و قزوین و به مدینۀ ابن جابر معروف است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرکسی
تصویر هرکسی
هرفردی هرشخصی: (تااین نامه (کلیله ودمنه) بدست مردمان وهرکسی دست بدواندرزدند) توضیح ضمیروفعل آنراگاه مفرد آورندوگاه جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمسی
تصویر هرمسی
منسوب به هرمس: (افکارو معتقدات هرمسی) (کتب هرمسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هروی
تصویر هروی
اهل هرات
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته هریس دانه آرد شده پیش از آن که پخته شود طعامی که ازگوشت وحبوب ترتیب دهند وبهترین آنست که ازگندم و گوشت مرغ سازند
فرهنگ لغت هوشیار
رقیق ومایع گونه ای که بتوان آنرا هرت کشید. یا هرتی بالاکشیدن (سرکشیدن)، بسرعت هرت کشیدن لاجرعه هرت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورسی
تصویر ورسی
نوعی ازکبوتر که رنگش مایل بسرخی و زردی است، کاسه زرین نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
متشکرم، سپاسگزارم، ممنونم
فرهنگ لغت هوشیار
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برسی
تصویر برسی
ماندگی وکوفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسی
تصویر ترسی
سپرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسی
تصویر فرسی
جمع فریس، کشتگان اسپ شناسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسی
تصویر کرسی
تخت، سریر، چیزی از چوب که بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورسی
تصویر ورسی
((وَ))
نوعی از کبوتر که رنگش مایل به سرخی و زردی است، کاسه زرین نیکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرتی
تصویر هرتی
((هُ))
چیز رقیق و مایع گونه ای که بتوان آن را هرت کشید
هرتی بالا کشیدن: لاجرعه هرت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
((مِ))
متشکرم، ممنونم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرسی
تصویر کرسی
((کَ دِ))
سریر، تخت، جمع کراسی، فلک هشتم، درس تخصصی یک استاد دانشگاه، دندان هایی که پس از دندان های نیش قرار دارند
حرف خود را به کرسی نشاندن: کنایه از سخن خود را تحمیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرسی
تصویر کرسی
چهار پایه ای پهن، کوتاه و چهارگوش که در زمستان در زیر آن منقل می گذارند و بر رویش لحاف اندازند و در زیر آن خود را گرم کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرسی
تصویر چرسی
((چَ))
آدم معتاد به چرس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارسی
تصویر ارسی
((اُ رُ))
قسمی کفش پاشنه دار، نوعی در یا پنجره مشبک که رو به حیاط باز می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
سپاس
فرهنگ واژه فارسی سره