جدول جو
جدول جو

معنی هرابزه - جستجوی لغت در جدول جو

هرابزه
مرانیه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهرابه
تصویر زهرابه
مادۀ سمی که بعضی از باکتری ها می سازند و از آن ها ترشح می شود، توکسین، آب آلوده به زهر، آب زهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرروزه
تصویر هرروزه
ویژگی کاری که هرروز انجام بدهند، همیشه، دائم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهابنه
تصویر رهابنه
کسانی که در خوف از خدا مبالغه کنند، کسانی که بسیار بترسند
فرهنگ فارسی عمید
(غُ بی یَ)
یکی از فرق نه گانه از فرقۀ ثالثۀ شیعه باشند از غلات، و ایشان گویند علی بن ابی طالب به زاغ ماند. (بیان الادیان). صاحب الفرق بین الفرق گوید: غرابیه گروهی هستند که گفتند خدای بزرگ و ارجمند جبرئیل را به مژدۀ پیغمبری به سوی علی فرستاد و او در راه خود به غلط افتاد و اشتباهاً نزد محمد رفت زیرا علی به محمد شباهت بسیار داشت و آن دو بهم چنان مانند بودند که دوکلاغ یا دو مگس (ذباب) به یکدیگر مانند، و میگفتند که علی پیغمبر بود و فرزندان او پس از وی پیغمبر بودند. این گروه به پیروان خود گویند ’العنوا صاحب الریش’، یعنی آن شخص پردار را لعنت کنید، و خواست ایشان از آن شخص جبرئیل است و کفر این فرقه از یهود بیشتر است چه ایشان پیغمبر را گفتند چه کسی برای تو از سوی خدای تعالی وحی آورد؟ آن حضرت فرمود: جبرئیل. گفتند که ما او را دوست نداریم زیرا فرشتۀ عذاب است و اگر میکائیل که فرشتۀ رحمت است برای تو وحی می آورد ما به تو ایمان می آوردیم، و آنان جبرئیل را لعنت نکنند بلکه او را فرشتۀ عذاب دانند نه رحمت. اما غرابیه که از رافضه اند جبرئیل و محمد را لعنت کنند و خدای تعالی گفته است: من کان عدواً ﷲ و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فان اﷲ عدو للکافرین. (قرآن 98/2) ، یعنی هرکه دشمن خدای و فرشتگانش و جبرئیل و میکائیل باشد، خدای دشمن کافران است. وچون نام کافر بنابراین آیه به دشمن فرشتگان محقق است از این رو این فرقه را از جملۀ فرق مسلمانان نمیتوان شمرد. (ترجمه الفرق بین الفرق چ محمد جواد مشکور چ 1 صص 259- 260) : بهری خوارج شدند، و بهری غالی، و بهری غرابی. (النقض ص 375). رجوع به مفاتیح العلوم ص 22، تبصره العوام ص 419 تلبیس ابلیس ص 103، الفرق بین الفرق ص 238، مقالات الشعری ص 16، خطط ج 4 صص 176- 177. بیان الادیان ص 157، ابن حزم ج 4 ص 183، خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 260، تعریفات و کشاف اصطلاحات الفنون و عقدالفرید ج 2 ص 240 و مزدیسنا ص 289 شود
لغت نامه دهخدا
(غُ یَ)
قسمی شیرینی. نوعی نان قندی است که از آرد بادام کنند. غرابی. غرابیا
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ نَ)
جمع واژۀ دربان، نگهدارندۀ در. (آنندراج). جمع عربی دربان. جوالیقی گوید: الدرابنه، بوابون، واحدهم دربان (د / د / د) بالفارسیه. (المعرب جوالیقی ص 140)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ را)
شهرستانی است به مصر، یا آن ضرابیه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ)
در تداول مردم مصر میز را گویند. (نشوءاللغه ص 95)
لغت نامه دهخدا
(تُ بی یَ / یِ)
حروف ترابیه، مقابل حروف آتشین است و آنرا حروف خاکی و ارضیه نیز گویند و عبارت از: د، ح، ل، ع، ر، خ، ش میباشد. رجوع به حروف آتشین شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ زَ / زِ)
سبزه تر. قصیل:
چون اسب ترا سخره گرفتند یکی دان
خشک آخر و ترسبزه چو در بند چرایی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 435)
لغت نامه دهخدا
(خَ دِ)
نام یکی ازچهار قریه است در مغان در سه فرسخی جنوبی چشمه علی و این چهار قریه با هم در یک جا قرار دارند و اسامی آنها عبارت است از کشه که اکنون به خراب ده معروف است چون در اثر زلزله ویران شده، زردوان و رزن و قلعه. (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 219)
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ زَ)
جمع واژۀ کرّز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به کرز شود
لغت نامه دهخدا
(هََ بِ ذَ)
جمع واژۀ هربذ. (منتهی الارب). هیربدان. (یادداشت به خط مؤلف). خادمان آتشگاهها در هند و آنان برهمنانند و دانشمندان و بزرگان آن دیارند و نیز گویند خادمان آتش مجوس اند. و این لغت فارسی است. (از اقرب الموارد). رجوع به هربد و هیربد شود
لغت نامه دهخدا
مرابعه در فارسی بهار مزد کردن، بار بردار ساختن: دو دستی زنبه ساختن با دست ها بهار مزد کردن مقابل مضایقه (تابستان مزد کردن)، دو کس دست هم را گرفته تنگبار بر شتر نهادن چون مربعه نباشد (مربعه چوبی است که دو مرد دو طرف آنرا بگیرند تا بار را برای نهادن بر - چارپایان با آن بلند کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
زاغگونگان تیره ای از گزافندگان (غلات شیعه) که باور دارند محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام چون دو زاغ همانند یکدیگرند از غرابی در فارسی نان بادامی قسمی نان قندی که از آرد بادام سازند غرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابنه
تصویر درابنه
جمع دربان، پارسی تازی گشته دربان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درابکه
تصویر درابکه
تنبک از ابزارهای خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهابنه
تصویر رهابنه
جمع راهب، هیرسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهرابه
تصویر زهرابه
آب آلوده به زهر مایع سمی، سمی که از میکروبها ترشح شود توکسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرابیزه
تصویر طرابیزه
یونانی تازی گشته زیر تندیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازبه
تصویر مرازبه
مرازبه در فارسی - از ریشه پارسی مرز بانان جمع مرزبان بسیاق عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
با هم ربط دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراکله
تصویر هراکله
کوهه گاه گرد آمدنگاه کوهه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرامسه
تصویر هرامسه
جمع هرمس
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که درهرروز یک بار انجام پذیرد، پیوسته دایما، سوره ای یادعایی یااسمی که هرروز آنرابایدبخوانند، ورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرابذه
تصویر هرابذه
جمع هربذ، هیریدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
سود دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرروزه
تصویر هرروزه
((هَ زِ))
پیوسته، دایماً، آن چه که در هر روز یک بار انجام پذیرد، سوره ای یا دعایی یا اسمی که هر روز آن را باید بخوانند، ورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
((مُ بِ حِ))
سود دادن، نفع دادن، ربح گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
((مُ بَ طَ یا طِ))
با هم رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهرابه
تصویر زهرابه
((زَ بِ))
سمی که از میکرب ها ترشح شود
فرهنگ فارسی معین