- هرا
- گلوله ها و میخ های طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند،
برای مثال از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱ - ۲۷) ، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبت ها روان با طوق و هرا(نظامی۲ - ۳۰۲)
بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده،برای مثال نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی - ۳/۳۰۴)
معنی هرا - جستجوی لغت در جدول جو
- هرا
- درخشیدن، ترس و بیم فروریختن و آواز و صدای فرو ریختن
- هرا ((هُ))
- ترس، بیم
- هرا ((هُ رّ))
- صدای مهیب، فریاد سهمناک
- هرا
- ساز و برگ اسب، مانند سینه بند و لگام، گلوله های زرین و سیمین که به زین، لگام و سینه بند اسب می بستند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استفراغ
هول، آلارم، وحشت
هراسیدن، بیم، ترس، خوف
قی، استفراغ، غثیان، مراش، برای مثال از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بود / قدحی می بخورد راست کند زود هراش (رودکی - ۵۲۴)
قی استفراغ شکوفه: (ازچه توبه نکند خواجه بهرجاکه بود (رود) قدحی می بخورد راست کند زود هراش)
بیم، ترس، باک، پروا، اندیشه
تیزتگ: اسپ
نیکبخت و نام بخت نیک نام شهری
مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
آشکارا
خوب پخته شده منظور گوشت است
ازهر، روشن، درخشان، درخشان تر
جبراً و اضطراراً، بزور، با قوت و توانائی، به زور از روی قهر با زبر دستی: توپها نصب نموده قهرا و جبرا قلعه را گرفت
مهرا در فارسی: نیک پخته نرم شده نیک پخته شده گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد، مضمحل گشته
خلاص
حتا، حتی
دری درخشنده ها (مانند در) دراز. طولانی طویل کشیده مقابل کوتاه
پوشش، سرشک، بر باد شدنی بر باد
رای ها