- هجین
- فرومایه
معنی هجین - جستجوی لغت در جدول جو
- هجین ((هَ))
- لیئم، ناکس، آن که پدرش آزاد و مادرش کنیز باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زشت نژادی تازیان اگراز مردم سرزمین های نو مسلمان زن می گرفتند فرزندشان} هجین {خوانده می شد
آغشته
آجیده آژده: تیرآجین شمع آجین
زهر کشنده
گولزن ریشخند گر
زندان سخت، دفتر زندانیان، جایگاهی در دوزخ ثابت دایم، سخت شدید
خمیر، سرشته، سرشته شده
خود این، اشاره به نزدیک، جزء پیشین بعضی از قیدها یا صفت های مرکب مثلاً همین گون، همین طور، وقتی بخواهند گذشته یا آیندۀ نزدیک را به رخ کسی بکشند به کار می برند مثلاً همین الآن به من نگفتی
بانگ مهیب، بانگ جانور درنده
نیمروز، هنگام ظهر در سختی گرما، گرمای نیمروز
عمل کندن و دور ریختن گیاه های هرز از میان کشتزار
هژیر، پسندیده، نیکو
زیبا
جلد، چابک
زیرک، هوشیار
زیبا
جلد، چابک
زیرک، هوشیار
سخت از هر چیز، شدید، سخت، نام جایی در دوزخ، دائم، ثابت
جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد، برگستوان
آجیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آجیده شده با مثلاً تیرآجین، شمع آجین
سرشین و خمیر کردن، آمیختن
منسوب به کج، جامه ای بود که در درون آن بجای پنبه ابریشم (کج) می آکندند و در روز جنگ می پوشید ند کج آکند
سیم نکره
کرانه لور کند کرانه دشت کناره دره عمل کندن گیاه هرزاز میان مزرعه باغچه عمل پیراستن زمین از علفهای هرزه
پاسی از شب
خوب و نیکو و نیک و ورزیده گرمای نیمروز
دره گود، زمین دراز
برگزیده، زمین خوشخاک، زن گرامی، مرد پلید
بانگ مهیب
تنها این، خود این
آجیده، آژده