آجین آجین آجیده، آژده، آزده: ز شاخ گوزنان رمه در رمه زمین بیشه ای گشت آجین همه، فردوسی، - تیرآجین، بتیر بسیار زده شده، - شمعآجین کردن، عقوبتی که تن را جای جای سوراخ کرده، شمع در آن فروکرده افروختندی لغت نامه دهخدا
آنین آنین ظرف کره گیری از ماست، خم کوچک سفالین که دوغ در آن ریزند و جنبانند تا کره آن جدا شود انین فرهنگ لغت هوشیار