جدول جو
جدول جو

معنی هجیر - جستجوی لغت در جدول جو

هجیر
(پسرانه)
نام پسر گودرز از پهلوانان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
فرهنگ نامهای ایرانی
هجیر
هژیر، پسندیده، نیکو
زیبا
جلد، چابک
زیرک، هوشیار
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
فرهنگ فارسی عمید
هجیر
نیمروز، هنگام ظهر در سختی گرما، گرمای نیمروز
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
فرهنگ فارسی عمید
هجیر
(هَِ جْ جی)
خوی و عادت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، حال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هجیر
(هَُ)
خوب و نیک و نیکو و زبده. (برهان). هژیر. خجیر. (حاشیۀ برهان چ معین) :
درخورد همت تو خداوند جاه داد
جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر.
منوچهری.
یکی به کوه سخن ران که گرچه هست جماد
ز زشت زشت دهد پاسخ هجیر هجیر.
قاآنی.
، خوب چهر. زیبا. درخشان:
سیرت به برج لهو و طرب باد سال و مه
ای طلعت چو مهر هجیر اندر آسمان.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
هجیر
(هََ)
نیمروز. نزدیک زوال مع ظهر یا از وقت زوال آفتاب تا عصر. (منتهی الارب). الهاجره للوقت المذکور. (اقرب الموارد) : از ضعف بشریت تاب آفتاب هجیر نیاوردم. (گلستان یوسفی ص 141) ، گرمای نیمروز. (منتهی الارب) ، سختی گرما، حوض بزرگ فراخ. ج، هجر، شور گیاه خشک شکسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گورخر درشت و آکنده گوشت، کاسۀ سطبر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گشن سست و بازایستاده از گشنی. (منتهی الارب) ، شیرخفته. (منتهی الارب). شیر غلیظ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجیر
(هََ)
نام پسر قارن بن کاوه است که او را سهراب وقتی که به ایران می آمد در پای قلعۀ سفید سبزوار در جنگ زنده بگرفت. (برهان). هجیر یا هژیر پسر گودرز است. (از حاشیۀ برهان چ معین). نام پهلوان ایرانی پسر گودرز. (ولف، لغات شاهنامه).
چو گودرز گشواد بر میسره
هجیر و گرانمایگان یکسره.
فردوسی.
رجوع به هژیر شود
لغت نامه دهخدا
هجیر
خوب و نیکو و نیک و ورزیده گرمای نیمروز
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
فرهنگ لغت هوشیار
هجیر
((هُ جَ))
خوب، نیکو
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
فرهنگ فارسی معین
هجیر
((هَ))
گرمای نیم روز، گرمای سخت
تصویری از هجیر
تصویر هجیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجیر
تصویر مجیر
(پسرانه)
پناه دهنده، فریادرس، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آجیر
تصویر آجیر
(پسرانه)
آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط، کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هژیر
تصویر هژیر
(پسرانه)
هجیر، خوب، پسندیده، زیبا، چابک، چالاک، خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هجری
تصویر هجری
مربوط به هجرت پیغمبر اسلام مثلاً تقویم هجری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هسیر
تصویر هسیر
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هتشه، کاشه، برای مثال امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانی ست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی - لغت نامه - هسیر)
یخی که در سرمای سخت بر روی زمین می بندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبیر
تصویر هبیر
زمین پست و هموار که اطراف آن بلند باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
پناه دهنده، فریادرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدیر
تصویر هدیر
بانگ شتر، آواز کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هریر
تصویر هریر
زوزۀ سگ، بانگ سگ از سرما، مکروه داشتن و ناپسند داشتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجیر
تصویر اجیر
کسی که با گرفتن دستمزد برای دیگری کار می کند، مزدور، مزدگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژیر
تصویر هژیر
پسندیده، نیکو، برای مثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالع مبارک و با کوکب منیر (منوچهری - ۴۸)، به شاه کیان گفت زردشت پیر / که در دین ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4)،
زیبا، برای مثال خمّیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورت هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳)،
جلد، چابک، برای مثال دریغ آن سر تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹)،
زیرک، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
(هََ رَ)
نیمروز نزدیک زوال مع ظهر یا از وقت زوال آفتاب تا عصر، گرمای نیمروز. (منتهی الارب) ، سختی گرما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). هجیر. رجوع به هجیر شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ رَ)
مصغر هجره است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هجره شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ جْ جی رَ)
خوی و عادت. (منتهی الارب). هجیر. (اقرب الموارد) ، حال. (منتهی الارب). رجوع به هجّیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجیر
تصویر شجیر
درختناک پردرخت، بیگانه، شمشیر، دوست پست ناجور، هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجیر
تصویر خجیر
خوب، زیبا، جمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیر
تصویر تجیر
نام طایفه ای از قبیله کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیر
تصویر سجیر
یار و دوست خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیر
تصویر اجیر
مزدور، مزد بگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیر
تصویر جهیر
زیبا، بلند آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجیر
تصویر ثجیر
کنجاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجیره
تصویر هجیره
نیمروز، سختی گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجیر
تصویر عجیر
نامرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیر
تصویر اجیر
مزدور، دست نشانده، مزد بگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هجری
تصویر هجری
فراروی
فرهنگ واژه فارسی سره