- هجرتان
- تثنیه هجره دو فرا روی فرا روی به هبشه و فرا روی پیامبر اسلام (ص) تثنیه هجرت، درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) دوهجرت (مراد هجرت به حبشه وهجرتبه مدینه است)
معنی هجرتان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تثنیه هجره بنگری به هجرتان تثنیه هجرت درحالت نصبی وجی (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)، هجرتان
جدایی، دوری
جدایی، دوری از دوستان و یاران
مفارقت، فرق، جدائی
جدایی، دوری
پارسی تازی گشته سگستان سگزتان سیستان سگستان
آموزشگاهی که در آنجا فنون هنری از قبیل نقاشی، موسیقی و امثال آن ها تعلیم داده می شود
محلی که به آنجا هجرت کنند
مدرسه متوسطه ای که درآن انواع هنر (زیبا و غیر آن) را به هنرجویان آموزند
روایی، روند، گذران، گردش
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پر برکت، افزاینده، نام پدر زن داریوش بزرگ، نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب
پارسی تازی گشته گرگان شهری است در استر آباد
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
جهنده
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن
تن و بدن
جمع جرذ موشان دشتی
منع، بازداشت
طلا و نقره، سیم و زر
هفت اختر، هفت سیاره
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن، کنایه از رویداد، حادثه، ماجرا، کنایه از فرایند، کنایه از موضوع، در علم اقتصاد گردش و دست به دست شدن پول
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
جریان صفرا: عبور صفرا از یاخته های کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد
دو انباغ انباغان، جمع ضره،، دو سنگ آسیا
بام وشام بامدادوشبانگاه
نوعی بادام کوهی زیتون مراکشی لوزالبربر روغن آنرابعربی زیت الهرجان گویند