پریشان گفتن و هذیان گفتن در خواب و بیماری. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (تاج العروس). هذیان درآینده در خواب و مرض و پریشان گفتن. (منتهی الارب). پرت و پلا گفتن. هجر. هجیری. اهجیری، بیهوده گفتن. (ترجمان عادل بن علی). فسوس کردن در منطق و سخن زشت و بیهوده و فحش گفتن. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، ترک چیزی کردن. ترک کار لازم کردن. (از معجم متن اللغه). هجر
پریشان گفتن و هذیان گفتن در خواب و بیماری. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (تاج العروس). هذیان درآینده در خواب و مرض و پریشان گفتن. (منتهی الارب). پرت و پلا گفتن. هَجر. هجیری. اهجیری، بیهوده گفتن. (ترجمان عادل بن علی). فسوس کردن در منطق و سخن زشت و بیهوده و فحش گفتن. (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، ترک چیزی کردن. ترک کار لازم کردن. (از معجم متن اللغه). هَجر
نام شهری که مرکز بحرین است. و با الف و لام (الهجر) نیز آورده اند. و تمام ناحیۀ بحرین را نیز هجر گفته اند و این صواب است. (از معجم البلدان چ جدید). نام شهری است در قسمت شمال شرقی و موسوم به الحساء بحرین از جزیرهالعرب، در ساحل بحر فارس. که در روزگار گذشته مرکز خطۀ بحرین بوده و گاهی خود خطه را هم بدین اسم نامیده اند. فعلاً ویرانه ای بیش نیست. (از قاموس الاعلام ترکی). مستوفی آرد. ’... و شهرستان آن (بحرین) را هجر گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و قطیف و خط وارز، والاره، و فروق، و بینونه و سابون و دارین و غابه از ملک عرب شمرده اند، اکنون جزیره بحرین داخل فارس است و از ملک ایران... و جزار قطیف و لحسا و دیگرها اکثر اوقات مطاوعت حکام بحرین نمینمایند. از میوه های بحرین خرما بیشتر است و از آنجا به بسیار ولایات برند. (نزههالقلوب ج 3 ص 137). عبدالجلیل رازی گوید: ببطیحه و بطحاء و هجر و لحسا و... امیران همه شیعی. (کتاب النقض ص 505). نسبت بدان هجری است بر قیاس و هاجری بر غیرقیاس. (معجم متن اللغه) (تاج العروس) (معجم البلدان) (منتهی الارب). - امثال: کمتسبضع التمر الی هجر. ابوعبیده گوید: این مثل از امثال مبتذله است و وجه آن اینکه هجر معدن خرماست و برندۀ خرما بد آنجا خطاکار است. (از مجمع الامثال میدانی ص 515). یا، کجالب التمر الی هجر. (معجم اللغه) : اهدی کمستبضع تمراً الی هجر او حامل وشی ابراد الی الیمن. (از امثال وحکم دهخدا). و در فارسی، خرما به هجر بردن نظیر زیره به کرمان بردن است. (از امثال و حکم دهخدا) : کرا رودکی گفته باشد مدیح امام فنون سخن بود ور دقیقی مدیح آورد نزد او چو خرما بود برده سوی هجر. دقیقی. شعر ما پیشت چنان باشد که از شهر حجاز با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر. سنائی. ’در زبان من آمدکه ما در حمل این بضاعت مزجات به حضرت کافی الکفات آن را مانیم که خرما به هجر تحفه برد’. (ترجمه تاریخ یمینی، نسخۀ خطی کتابخانه مؤلف) شهری در یمن، مذکر و منصرف آید و گاه مؤنث و غیرمنصرف. (ناظم الاطباء). شهری است به یمن بر مسافت یک شبانه روز از عثر، خرما را به وی نسبت کنند. (منتهی الارب). شهری است نزدیک مدینه که بین آن و عثر یک شبانه روز راه است. مذکر و منصرف و گاهی مؤنث و غیرمنصرف است. (از اقرب الموارد). قلال هجریه منسوب بدان است. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). شهری است (به عربستان) با مردم بسیار بر کران دریا. (حدود العالم). شهری است به یمن که بین آن و عثر یک شبانه روز راه است. (معجم البلدان چ جدید)
نام شهری که مرکز بحرین است. و با الف و لام (الهجر) نیز آورده اند. و تمام ناحیۀ بحرین را نیز هجر گفته اند و این صواب است. (از معجم البلدان چ جدید). نام شهری است در قسمت شمال شرقی و موسوم به الحساء بحرین از جزیرهالعرب، در ساحل بحر فارس. که در روزگار گذشته مرکز خطۀ بحرین بوده و گاهی خود خطه را هم بدین اسم نامیده اند. فعلاً ویرانه ای بیش نیست. (از قاموس الاعلام ترکی). مستوفی آرد. ’... و شهرستان آن (بحرین) را هجر گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و قطیف و خط وارز، والاره، و فروق، و بینونه و سابون و دارین و غابه از ملک عرب شمرده اند، اکنون جزیره بحرین داخل فارس است و از ملک ایران... و جزار قطیف و لحسا و دیگرها اکثر اوقات مطاوعت حکام بحرین نمینمایند. از میوه های بحرین خرما بیشتر است و از آنجا به بسیار ولایات برند. (نزههالقلوب ج 3 ص 137). عبدالجلیل رازی گوید: ببطیحه و بطحاء و هجر و لحسا و... امیران همه شیعی. (کتاب النقض ص 505). نسبت بدان هجری است بر قیاس و هاجری بر غیرقیاس. (معجم متن اللغه) (تاج العروس) (معجم البلدان) (منتهی الارب). - امثال: کمتسبضع التمر الی هجر. ابوعبیده گوید: این مثل از امثال مبتذله است و وجه آن اینکه هجر معدن خرماست و برندۀ خرما بد آنجا خطاکار است. (از مجمع الامثال میدانی ص 515). یا، کجالب التمر الی هجر. (معجم اللغه) : اهدی کمستبضع تمراً الی هجر او حامل وشی ابراد الی الیمن. (از امثال وحکم دهخدا). و در فارسی، خرما به هجر بردن نظیر زیره به کرمان بردن است. (از امثال و حکم دهخدا) : کرا رودکی گفته باشد مدیح امام فنون سخن بود ور دقیقی مدیح آورد نزد او چو خرما بود برده سوی هجر. دقیقی. شعر ما پیشت چنان باشد که از شهر حجاز با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر. سنائی. ’در زبان من آمدکه ما در حمل این بضاعت مزجات به حضرت کافی الکفات آن را مانیم که خرما به هجر تحفه برد’. (ترجمه تاریخ یمینی، نسخۀ خطی کتابخانه مؤلف) شهری در یمن، مذکر و منصرف آید و گاه مؤنث و غیرمنصرف. (ناظم الاطباء). شهری است به یمن بر مسافت یک شبانه روز از عثر، خرما را به وی نسبت کنند. (منتهی الارب). شهری است نزدیک مدینه که بین آن و عثر یک شبانه روز راه است. مذکر و منصرف و گاهی مؤنث و غیرمنصرف است. (از اقرب الموارد). قلال هجریه منسوب بدان است. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). شهری است (به عربستان) با مردم بسیار بر کران دریا. (حدود العالم). شهری است به یمن که بین آن و عثر یک شبانه روز راه است. (معجم البلدان چ جدید)
در لغت حمیر به معنی قریه است. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). به لغت حمیر و عرب عاربه قریه باشد، از آنجمله: هجرالبحرین و هجر نجران و هجر جازان. (معجم البلدان)
در لغت حمیر به معنی قریه است. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). به لغت حمیر و عرب عاربه قریه باشد، از آنجمله: هجرالبحرین و هجر نجران و هجر جازان. (معجم البلدان)
به سوی ده هجرت کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). مهاجرت به ده. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). هجرت کردن از بادیه به ده. (از معجم متن اللغه). اسم است مهاجرت را. (ناظم الاطباء)
به سوی ده هجرت کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). مهاجرت به ده. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). هجرت کردن از بادیه به ده. (از معجم متن اللغه). اسم است مهاجرت را. (ناظم الاطباء)
نام شهرهایی است که مرکز آن صفاست و بین آن و یمامه ده روزراه و فاصله آن از بصره پانزده روز راه با شتر است. (از معجم البلدان). با الف و لام، موضع دیگری است که در روزگار پیغمبر گشوده شد و گفته شده است که در سال 8 یا 10 هجرت بر دست علأ بن الحضرمی فتح گردید. (معجم البلدان). در حضرموت دو قصبه بدین اسم موجود بوده. (از قاموس الاعلام ترکی). نام یک حصه از روستای مازن. (منتهی الارب) (قاموس). دژی است از مخلاق مازن. (معجم البلدان). صاحب تاج العروس در شرح کلمه ’حصه’ گوید: در تمام نسخ قاموس ’حصه’ است ولی صحیح آن چنانکه در معجم البلدان آمده ’حصنه’ میباشد. ابن الحائک گوید: هجر قریۀ صمد و جازان است. (از معجم البلدان)
نام شهرهایی است که مرکز آن صفاست و بین آن و یمامه ده روزراه و فاصله آن از بصره پانزده روز راه با شتر است. (از معجم البلدان). با الف و لام، موضع دیگری است که در روزگار پیغمبر گشوده شد و گفته شده است که در سال 8 یا 10 هجرت بر دست علأ بن الحضرمی فتح گردید. (معجم البلدان). در حضرموت دو قصبه بدین اسم موجود بوده. (از قاموس الاعلام ترکی). نام یک حصه از روستای مازن. (منتهی الارب) (قاموس). دژی است از مخلاق مازن. (معجم البلدان). صاحب تاج العروس در شرح کلمه ’حصه’ گوید: در تمام نسخ قاموس ’حصه’ است ولی صحیح آن چنانکه در معجم البلدان آمده ’حصنه’ میباشد. ابن الحائک گوید: هجر قریۀ صمد و جازان است. (از معجم البلدان)
دوری گزیدن از وطن، کوچ کردن از وطن خود و به جای دیگر رفتن، رفتن از شهری به شهر دیگر و در آنجا وطن کردن، مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، که مبدا تاریخ مسلمانان است
دوری گزیدن از وطن، کوچ کردن از وطن خود و به جای دیگر رفتن، رفتن از شهری به شهر دیگر و در آنجا وطن کردن، مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، که مبدا تاریخ مسلمانان است
خروج از سرزمینی برای سکونت در سرزمین دیگر. (معجم متن اللغه) ، اسم از هجر. ضد وصل. (معجم متن اللغه). اسم از تهاجر. (اقرب الموارد) ، نوع. (اقرب الموارد). رجوع به هجرت شود
خروج از سرزمینی برای سکونت در سرزمین دیگر. (معجم متن اللغه) ، اسم از هَجَرَ. ضد وصل. (معجم متن اللغه). اسم از تهاجر. (اقرب الموارد) ، نوع. (اقرب الموارد). رجوع به هجرت شود
یزدی. محمد شریف. شاعر یزدی. اصلاً تهرانی بوده و چون در یزد نشو و نما یافته به هجری یزدی مشهور شده و مدتی از طرف شاه تهماسب صفوی (930- 984 هجری قمری) به فرمانداری یزد منسوب شده و یکبار دراثر حسن خدمت به وزارت رسیده است. معروف است که در دوران وزارت دو برادر به نام ’سلامی’ و ’کلامی’ اشعار ناپخته ای برای او برده و انتظار صله داشته اند. هجری از سماجت آن ها به تنگ می آید و این بیت را میسراید: دو چیز است بدتر ز تیغ حرامی، سلام ’کلامی’، کلام ’سلامی’. وفات هجری در سال 980 هجری قمری اتفاق افتاده است. (ریحانهالادب ج 4 از تاریخ یزد ص 349)
یزدی. محمد شریف. شاعر یزدی. اصلاً تهرانی بوده و چون در یزد نشو و نما یافته به هجری یزدی مشهور شده و مدتی از طرف شاه تهماسب صفوی (930- 984 هجری قمری) به فرمانداری یزد منسوب شده و یکبار دراثر حسن خدمت به وزارت رسیده است. معروف است که در دوران وزارت دو برادر به نام ’سلامی’ و ’کلامی’ اشعار ناپخته ای برای او برده و انتظار صله داشته اند. هجری از سماجت آن ها به تنگ می آید و این بیت را میسراید: دو چیز است بدتر ز تیغ حرامی، سلام ’کلامی’، کلام ’سلامی’. وفات هجری در سال 980 هجری قمری اتفاق افتاده است. (ریحانهالادب ج 4 از تاریخ یزد ص 349)
جداشدن جدایی کردن، رحلت کردن هجرت کردن، جدایی مفارقت، رحلت مهاجرت، ترک وطن کفار وانتقال بدارالاسلام -6 ترک پیغمبراسلام مکه را وحرکت وی بسوی مدینه وآن در 16 ژوئیت سال 622 م. صورت گرفت وهمان مبدا تاریخ مسلمانان قرارگرفته: (هفتصد وپنجاه وچار ازهجرت خیرالبشر مهر را جوزامکان وماه راخوشه وطن) (حافظ) یا هجرت اولی. مهاجرت گروهی از پیروان پیغمبر اسلام ازمکه به حبشه که براثر آزار قریش بدستور پیغمبربسال پنجم ازبعثت رسول اتفاق افتاد
جداشدن جدایی کردن، رحلت کردن هجرت کردن، جدایی مفارقت، رحلت مهاجرت، ترک وطن کفار وانتقال بدارالاسلام -6 ترک پیغمبراسلام مکه را وحرکت وی بسوی مدینه وآن در 16 ژوئیت سال 622 م. صورت گرفت وهمان مبدا تاریخ مسلمانان قرارگرفته: (هفتصد وپنجاه وچار ازهجرت خیرالبشر مهر را جوزامکان وماه راخوشه وطن) (حافظ) یا هجرت اولی. مهاجرت گروهی از پیروان پیغمبر اسلام ازمکه به حبشه که براثر آزار قریش بدستور پیغمبربسال پنجم ازبعثت رسول اتفاق افتاد
هجری در فارسی فرا رفت منسوب به هجرت. یاتاریخ هجری. تاریخ مسلمانان که مبداش سال هجرت پیمغبراسلام ازمکه بمدینه است. یاهجری شمسی. تاریخ هجری بحساب سالهای شمسی. یا هجری قمری تاریخ هجری بحساب سالهای قمری
هجری در فارسی فرا رفت منسوب به هجرت. یاتاریخ هجری. تاریخ مسلمانان که مبداش سال هجرت پیمغبراسلام ازمکه بمدینه است. یاهجری شمسی. تاریخ هجری بحساب سالهای شمسی. یا هجری قمری تاریخ هجری بحساب سالهای قمری