جدول جو
جدول جو

معنی هتتو - جستجوی لغت در جدول جو

هتتو
آویزان، آویخته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تتو
تصویر تتو
نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هستو
تصویر هستو
شخصی که اقرار و اعتراف به امری بکند، مقر، معترف
هستو شدن: اقرار کردن، اعتراف کردن، برای مثال به هستیش هستو شدی از نخست / اگر خویشتن را شناسی درست (اسدی - مجمع الفرس - هستو)
فرهنگ فارسی عمید
فعل امر است مشتق از مهاتاه، ببخشید شما، بیاورید شما، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تتوالقلنسوه، هر دو گیسوی کلاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ذؤابه و منه تتوالقلنسوه، ای ذؤابتاها
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ لَ)
شکستن چیزی را در زیر پای، هتوته هتواً، شکستم او را زیرپای. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، گرسنگی. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هکتو
تصویر هکتو
فرانسوی پیشوندی برای سد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هستو
تصویر هستو
((هَ))
دانه میوه، هسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هستو
تصویر هستو
خستو، مقر، معترف، کسی که اعتراف می کند
فرهنگ فارسی معین
غاری است بسیاری قدیمی، نزدیک تروجن قره طغان بهشهرآثاری که
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزان، تاب
فرهنگ گویش مازندرانی