جدول جو
جدول جو

معنی هتء - جستجوی لغت در جدول جو

هتء
(هَِ تَ ءْ)
آن چیز که با وجود کثرت، اندک نماید. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
هتء
(هَِ / هََ تْءْ)
وقت. (اقرب الموارد) (تاج العروس). هزیع. (معجم متن اللغه). وقت و هنگام. (منتهی الارب). بخصوص هنگامی ازشب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم استعمال شود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس). مضی من اللیل هت ء، یعنی وقت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از زمان. هتی ، هتی ٔ، هتی ّ، هتاء، هیتاء، هیتاء، هتاءه (ه / ه ء) ، هتاء
لغت نامه دهخدا
هتء
(قَش ش)
زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خوردن طعام. (اقرب الموارد) ، کج وخمیده گشتن از پیری یا بیماری. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هتل
تصویر هتل
مکانی که در مقابل دریافت هزینه، به اشخاص جای خواب و خدمات دیگر از قبیل غذا و امثال آن ها ارائه می شود، مهمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتک
تصویر هتک
پرده دریدن، پاره کردن پرده، کشیدن و کندن پرده از جای خودش، مفتضح ساختن، رسوا کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
الهتی، شهر یا آبی است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ صَ)
بسیار فحش یا زشت گفتن یا بسیار خطا کردن در سخن، سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. یا کشتن سرما کسی را، سخت سرد گردیدن باد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نیک پختن گوشت را. (منتهی الارب). نیک پختن گوشت چنانکه از هم باز شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَُ رَءْ)
مرد بسیارسخن و بیهوده گوی. (منتهی الارب). هذّاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هذو و هذاء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
کج و خمیده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خوردن طعام را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، شکافتن، دریدن. هتوء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَءْ)
شکافتگی، دریدگی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). هتوء
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
وقت. هنگام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). پارۀ شب. (مهذب الاسماء). هزیع. (معجم متن اللغه). بخصوص هنگامی از شب. (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم به کار رود. (معجم متن اللغه). پاره ای از زمان. هت ء. هت ء. هتی ٔ. هتی ّ.هیتاء. هیتاء. هتاءه (ه / ه ء) . هتاء
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَءْ)
پاره ای از شب که سه یک یاچهار یک آن باشد و گاهی در مورد روز نیز به کار رود. (معجم متن اللغه). وقت. هنگام. هت ء. هت ء. هتی ٔ. هتی ّ. هتاء. هیتاء. هیتاء. هتاءه. هتاءه
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ تَ)
دور کردن چیزی را. راندن، گذشتن، انداختن تیر، آرمیدن با زن، کم کردن، تیزدادن، پلیدی انداختن، تیز نگریستن، زادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
به عصا زدن. (تاج المصادر). به چوبدستی زدن. (آنندراج). متاءه بالعصا متاءً، به چوب دستی زد او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیدن رسن را و دراز نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
قصد کردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
دوختن جامه را، ریشه تافتن، چنانکه گلیم را، بستن، چنانکه گره را، زدن، رفث. مباضعت. جماع کردن، پیوسته نگریستن، فرودآوردن متاع را از شتران. (منتهی الارب) ، بستن و استوار کردن دیوار را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََتْیْ)
وقتی از شب. (منتهی الارب). وقت و هنگام، بخصوص هنگام از شب. (ناظم الاطباء) : مضی هتی من اللیل، یعنی هزیع، ثلث یا ربع آن. (معجم متن اللغه). ج، اهتاء. (معجم متن اللغه). هت ء (ه / ه ت ء)
لغت نامه دهخدا
فاش شدگی عیب، افتضاح و بد نامی، پرده دریدن نیمی از شب نیمه شب پاره پاره: جامه پرده دری -1 دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخریب سوراخ کردن شکافتن حرز وحصارو دروقفسه وغیره. یا هتک حرمت. شکستن حرمت بی احترامی: (اگرتوپرده برآن زلف ورخ نمی پوشی به هتک حرمت صاحبدلان همی کوشی) (سعدی) یا هتک حرمت منازل. داخل شدن بقهروغلبه درملکی که درتصرف دیگری است. یا هتک ستر. دریدن پرده پرده دری. یا هتک عرض. برباد دادن آبروو عرض هتک احترام. یا هتک عفاف. لکه دارساختن گوهرعفت زن. یا هتک ناموس. تجاوز بعفت وناموس دختر یا زنی، بی ناموسی، تفرق اتصال که برکناره عضله افتد، نشیمن کون. کون مقعد. یاهتک کسی پاره شدن، کوشش پاره ودریده شدن، دچارکارهای طاقت فرساشدن وی. یا هتک کسی راپاره کردن، کون را دریدن، ازوی کارهای طاقت فرسا کشیدن، سوت صفیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتف
تصویر هتف
بانگ کردن آوای بلند -1 بانگ کردن، بانگ زنی، آوازبلند بانگ سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتوء
تصویر هتوء
شکافتن دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتم
تصویر هتم
شکسته شدن دندان پیشین از بن
فرهنگ لغت هوشیار
مهمانخانه، مسافرخانه، خانه ای که برای پذیرائی از مسافران اختصاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتاء
تصویر هتاء
وقت، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
به مانک دوست جنگی بخشی از سپاه اسکندر بخشی ازسپاهیان اسکندرمقدونی که افراد آن ازصنف سواره نظام وازحیث قوت جسمانی وقدرت جنگی وفنون آن درمیان دیگر صنوف ممتازبودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتل
تصویر هتل
((هُ تِ))
مهمانخانه، ساختمانی دارای اتاق های مبله و آماده پذیرایی از مسافران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتک
تصویر هتک
((هَ تَ))
کون، مقعد
هتک کسی پاره شدن: کونش پاره و دریده شدن، دچار کارهای طاقت فرسا شدن وی
هتک کسی را پاره کردن: کون را دریدن، از وی کارهای طاقت فرسا کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتم
تصویر هتم
((هَ))
شکستن دندان کسی را از بن، افکندن دندان، افکندن دندان پیشین کسی را، در علم عروض اجتماع حذف و قصر است در «مفاعلین» یعنی یک سبب آن را بیندازند و دیگر سبب را قصر کنند «مفاع» بماند به سکون عین، «فعول» به جای آن بنهن
فرهنگ فارسی معین
((هِ تِ))
بخشی از سپاهیان اسکندر مقدونی که افراد آن از صنف سواره نظام و از حیث قوت جسمانی و قدرت جنگی و فنون آن در میان دیگر صنوف ممتاز بودند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتف
تصویر هتف
((هَ))
بانگ کردن، آواز بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتک
تصویر هتک
((هَ))
پرده دری، رسوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتک
تصویر هتک
((هُ تَ))
سوت، صفیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتک
تصویر هتک
ناسزا، دشنام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتل
تصویر هتل
مهمانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتا
تصویر هتا
حتا، حتی
فرهنگ واژه فارسی سره