- هبیخ (هََ بَیْ یَ)
گول فروهشته اندام. (منتهی الارب). مرد گول و احمق فروهشته اندام. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) ، مرد بی خیر. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). الرجل الذی لاخیر فیه. (لسان العرب) ، پسرک جوان ’لغت حمیر’ یا پسرک نیکوبدن. (معجم متن اللغه). کودک نوجوان نازک پرگوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رودبار بزرگ. جوی کلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، وادی بزرگ. (لسان العرب) ، فتی هبیخ (از نوادر) ، پسرک پرگوشت نیکوتن. (لسان العرب)
