معنی هبیب - لغت نامه دهخدا
معنی هبیب
- هبیب
(قُ) - هب ّ. هبوب. وزیدن باد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برپا شدن باد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب). جستن باد. (تاج المصادر بیهقی) ، بیدار شدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). طلوع کردن ستاره. برآمدن اختر. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، تیز شدن گشن برای گشنی. (معجم متن اللغه) (لسان العرب). تیز شدن تکه. (منتهی الارب) ، بانگ کردن تکه وقت گشنی. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (لسان العرب). بانگ کردن گشن از بهر گشنی. (تاج المصادر بیهقی) ، به نشاط و شتاب رفتن انسان و جز آن. (اقرب الموارد) ، بیدار کردن. (معجم متن اللغه) : هب زید عمراً من نومه، زید عمرو را از خواب بیدار کرد. (اقرب الموارد). رجوع به هب ّ شود، خواستن گشن را به گشنی. (معجم متن اللغه) ، خواستن گشن گشنی را. میل کردن به گشنی. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا