بسیار ورزنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار فراهم آورنده. بسیار گرد آورنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بسیار گرد آورنده برای کسان خود. (ناظم الاطباء). بسیار به دست آورنده و جمعکننده برای اهل و عیال خود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس)
بسیار ورزنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار فراهم آورنده. بسیار گرد آورنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بسیار گرد آورنده برای کسان خود. (ناظم الاطباء). بسیار به دست آورنده و جمعکننده برای اهل و عیال خود. (معجم متن اللغه) (تاج العروس)
جماعت مردم از هر قبیله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حباشه، گروهی از مردم که از یک قبیله نباشند. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، آنچه گرد آورده شود از مال. (منتهی الارب). آنچه از مال که فراهم آورده جمع کنند. (ناظم الاطباء). ج، هباشات. هوابش
جماعت مردم از هر قبیله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حباشه، گروهی از مردم که از یک قبیله نباشند. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، آنچه گرد آورده شود از مال. (منتهی الارب). آنچه از مال که فراهم آورده جمع کنند. (ناظم الاطباء). ج، هباشات. هوابش
اباشه. جماعتی آمیخته از هر جنس مردم. و فرهنگ نویسان قطعۀ ذیل را از سعدی شاهد لفظ و معنی فوق می آورند: اگر تو بر دل مسکین من نبخشائی چه لازم است که جور و جفا کشم چندین بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در اباشۀ او جور نیست بر مسکین. و این شاهد برای معنی و لفظ فوق رسا نیست و چنین مینماید که این کلمه در قطعۀ مزبوره غیر از اباشۀ عرب و به معنی سیرت و روش و آئین و امثال آن است
اُباشه. جماعتی آمیخته از هر جنس مردم. و فرهنگ نویسان قطعۀ ذیل را از سعدی شاهد لفظ و معنی فوق می آورند: اگر تو بر دل مسکین من نبخشائی چه لازم است که جور و جفا کشم چندین بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در اباشۀ او جور نیست بر مسکین. و این شاهد برای معنی و لفظ فوق رسا نیست و چنین مینماید که این کلمه در قطعۀ مزبوره غیر از اباشۀ عرب و به معنی سیرت و روش و آئین و امثال آن است
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)