جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هباب

هباب

هباب
به صورت صیغۀ مبالغه از هب، بادی که بسختی و شدت میوزد. (ناظم الاطباء) ، بسیاروزش. کثیرالهبوب. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

هباب

هباب
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هباء. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

هباب

هباب
به نشاط رفتن هر رونده ای و تیز رفتن آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). گفته میشود: ’من این هببت هباباً’،ای من این جئت ؟ (اقرب الموارد) ، بیدار شدن از خواب. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) ، بانگ کردن تکه وقت گشنی. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، تیز شدن تکه. (منتهی الارب) ، بلند شدن شتر برای حرکت، گریختن. بهزیمت شدن، شروع کردن. (معجم متن اللغه) ، مدتی غایب بودن. (المنجد). گفته میشود: ’هب فلان حیناً ثم قدم’، مدتی غایب بود. ’این هببت عنا؟’، یعنی کجا غایب شدی. (المنجد)
لغت نامه دهخدا