جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هباک

هباک

هباک
فرق سر، میان سر، تارک، برای مِثال یکی گرز زد ترک را بر هباک / کز اسب اندر آمد همان دم به خاک (فردوسی - مجمع الفرس - هباک)
هباک
فرهنگ فارسی عمید

هباک

هباک
فرق سر، تارک تارک سر فرق سر: (یکی گرز زد ترک را برهباک کزاسب اندرآمد همانگه بخاک) (شا. لغ)
هباک
فرهنگ لغت هوشیار

هباک

هباک
تارک سر. (لغت فرس اسدی) (برهان) (ناظم الاطباء). فرق سر. (برهان) (انجمن آرا). چکاد. هپاک:
یکی گرز زد ترک را بر هباک
کز اسب اندرآمد همانگه به خاک.
فردوسی.
زد کلوخی بر هباک آن فژاک
شد هباک او به کردار مغاک.
طیان مرغزی.
کسی که سر ننهد بر خط متابعتت
به تیغ حادثه بشکافدش زمانه هباک.
منصور شیرازی (از فرهنگ نظام).
، میان سر. (لغت فرس اسدی) (فرهنگ نظام) ، قلۀ کوه، مادۀ ملونۀ لاک. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا

تباک

تباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
تباک
فرهنگ نامهای ایرانی

سباک

سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
سباک
فرهنگ نامهای ایرانی

شباک

شباک
جمع شبکه، پرویزن ها دام ماه دامساز دامگذار هر چیز سوراخ سوراخ، پنجره و روزنه سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، جمع شباک شبکات. یا شبکه جاسوسی. دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند
فرهنگ لغت هوشیار