جدول جو
جدول جو

معنی هاونگاه - جستجوی لغت در جدول جو

هاونگاه
(وَ)
در زبان اطفال، : تاتی کردن بمعنی راه رفتن در زبان کودکان است
لغت نامه دهخدا
هاونگاه
(زردشتی) یکی ازاوقات پنجگانه روز وآن وقتی بوده است که درآن شربت مقدس هوم تهیه میدشه. مدت آن ازهنگام طلوع خورشید تاظهربوده است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهانگاه
تصویر نهانگاه
جایی که در آن پنهان شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانگاه
تصویر خانگاه
خانه، سرا، خانقاه
فرهنگ فارسی عمید
زفاف گاه و جائی که در آن جماع و مباشرت بعمل آید، (آنندراج)، رجوع به گانداده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اُو)
جای اوج و بلندی:
دوائر فتاده بر این اوجگاه
ز بیننده پنهان چو تار نگاه.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
باصطلاح دواسازی هر مادۀ دسم و سفت و غلیظی که بروی جزء معلول تمریخ کنند مانند اونگان خاکستری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نْ)
خانقاه. (شرفنامۀ منیری). بر وزن و معنی خانقاه است و آن خانه ای باشد که درویشان و مشایخ در آن عبادت کنند و بسر برند. خانقاه معرب آن و بحذف ’الف’ هم آمده است که ’خانگه’ باشد. (از برهان قاطع) : اما خانگاهی محتشم است کی همچون حرمی است از آن شیخ ابواسحاق شیرازی رحمه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 146). و خود موی بازمیکنم و به خانگاهی می شوم و به عذر گذشته مشغول. (بدایع الازمان) ، خانه:
سه جادو مرمرا در خانگاهند
که در نیرنگ جستن صد سپاهند.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی باختر سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه چم سنگر، ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریایی، دارای 72 تن سکنه که شیعی مذهب و لری و فارسی زبانند، این ده از چشمه سار مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوبات و لبنیات است، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و راه مالرو میباشد، ساکنین آن از طایفه پاپی بوده به ییلاق و قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از قلاع خمسۀ خوارزم است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
در زبان اوستایی ’هاونن’ یکی از هشت مقام روحانی دین مزدیسنا است. هاونان بزرگترین پیشوای دارای درجۀ نخستین بوده که به تهیه کردن هوم گماشته میشده است. (یشتها ج 1 ص 469 و 624)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
موضع. (یادداشت مؤلف). محل و جای نهادن. رجوع به نهادن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
محکمه. دارالقضاء. دیوانخانه. عدلیه. دادگستری. داورگه:
به داورگه نشاندی داوران را
بکندی بیخ و بن بدگوهران را
به داورگاه او از شاه و چاکر
یکی بودند درویش و توانگر.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
نهانجای. شرم مرد و زن. جای شرم. بتر جای. عورت. (یادداشت مؤلف) ، نهفت. نهفتگاه. جای نهان. (یادداشت مؤلف). جائی که در آن زر و سیم و چیزهای منقول قیمتی پنهان کنند بیم از تعرض دزدان و غارتگران را
لغت نامه دهخدا
(دَ)
محل تولد. وطن. زادگاه. رجوع به زادگاه شود
لغت نامه دهخدا
یکی ازهشت مقام روحانی دین زردشتی ازین قرار زتوتر هاونن اتروخش فربرترظبرت آسناتر رئتویشکر سرئوشاورز زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است ودرمیان دیگر هاونان دارای نخستین پایه است
فرهنگ لغت هوشیار
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهانگاه
تصویر نهانگاه
جای شرم، عورت، نهانجای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گانگاه
تصویر گانگاه
جایی که در آن جماع بعمل آید محل آرمش رفافگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، بعلاوه وانگهی
فرهنگ لغت هوشیار
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانگاه
تصویر خانگاه
خانه، سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند، خانقاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گانگاه
تصویر گانگاه
جایی که در آن جماع به عمل آید، محل آرامش، زفافگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، به علاوه، وانگهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاونان
تصویر هاونان
((وَ))
یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار، زئوتر، هاونن، اتروخش، فربرتر، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانگاه
تصویر دانگاه
کالا، ابزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانگاه
تصویر خانگاه
خانقاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اینگاه
تصویر اینگاه
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهانگاه
تصویر نهانگاه
مخفیگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برونگاه
تصویر برونگاه
محل صدور، مخرج
فرهنگ واژه فارسی سره
بزنگاه، کمینگاه، مخفی گاه، مکمن، نخیزگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد