جدول جو
جدول جو

معنی هانور - جستجوی لغت در جدول جو

هانور
(نُ وِ)
نام ایالت وسیعی است در آلمان که از طرف شمال به بحر شمال، هولشتاین، هامبورگ و مکلنبورگ و از جانب مشرق و جنوب شرقی به ساکسونی، براندنبورگ و برونزویک و از جنوب غربی به لیپ، ایالت هس ناسو و وستفالیا و از مغرب به هلند محدود میشود طول این ایالت از مشرق به مغرب 310هزار گز و عرض آن 290هزار گز میباشد. اراضی آن مسطح و در قسمت جنوب آن تپه هایی دیده میشود که بیش از 170 گز ارتفاع ندارند. در قسمت جنوب شرقی سلسله کوههای هارتس کشیده شده است. قسمت شرقی دشت هانور از جنگلهای صنوبر و کاج پوشیده شده. اراضی شمال شرقی آن بواسطۀ رود الب حاصلخیز است. چندین رود دیگر از جمله سو و امس اراضی آن را مشروب میکنند. بیشتر جاها و مخصوصاً قسمت غربی آن پست و مردابی و در آن تعداد بسیاری برکه و دریاچه های کم عمق وسیع به وجود آمده و در ته این دریاچه ها و برکه ها نوعی از خاک سیاه دیده میشود که از نباتات پوسیده به عمل آمده و از آنها به جای سوخت استفاده میشود. سایر اراضی ریگ زار و در بعضی از نقاط با خاکهای دیگری که برای کشاورزی بسیار مناسب است مخلوط شده و قدرت کشت و زرع فراوانی به وجود آورده است. هوای این ایالت در نقاط مختلف، گوناگون است، از جمله نواحی کوهستانی هارز بسیار سرد، ولی در قسمتهای شمال غربی کاملاً معتدل و ملایم و در سواحل، مرطوبی است. با اینکه مقداری از اراضی، مردابی و برخی دیگر ریگ زار وخارستان است، معهذا اهالی فعال آن به اهمیت زراعت پی برده، با بستن سدها و حفر خندقها برای آب، محصولات فراوانی به عمل می آورند که عمده آن عبارت از انواع غلات، کتان، تنباکو، و چوب است. همچنین مراتع و چراگاهها و چمن زارهای وسیعی احداث کرده و در آنها حیوانات اهلی بسیار پرورش میدهند. در کوههای هارز، معادن سرب، طلا، نقره، مس، منگنز و در جاهای دیگر معادن زغال سنگ و نفت بسیار وجود دارد. در سواحل آن، کهربا و نوعی مروارید به دست می آید. اهالی به زبان آلمانی معمول در شمال که مشابهت به زبان هلندی دارد، تکلم میکنند. در قسمت های شمال غربی، قوم فریزون و در طرف مشرق، یک قوم کوچک اسلاوی معروف به ’واند’ زندگی میکنند. مذهب نزدیک به 80 درصد اهالی، کیش لوتر و بقیه پروتستانی و یهودی هستند. فرهنگ و معارف در این سرزمین ترقی و پیشرفت قابل ملاحظه کرده، چنانکه در شهر گوتینگن، دانشگاه بزرگ مجهز و در شهر هانور مرکز این ایالت کالج صنعتی و در شهرهای دیگراین ایالت مدارس عالی، کتابخانه، موزه، رصدخانه، باغ نباتات و بسیاری از مؤسسه های علمی موجود است. صنایع مربوط به آهن کاری و به عمل آوردن کتان و کنف پیشرفت شایانی کرده و بقیۀ صنایع به اندازۀ احتیاجات محلی است. بیشتر رودهایش قابل کشتی رانی است و خطوط آهن و جاده های کامل و به اندازۀ کفایت وجود دارد. تجارت بری و بحری آن در نهایت فعالیت و حرارت میباشد. بازارها و مکاریهای بسیار در این ایالت دایر گردیده که مرکز داد و ستد محصولات و ذخائر و حیوانات و غیره میباشند. هانور از زمانهای قدیم دارای استقلال بوده و به عنوانهای دوکی و مارگراوی اداره میشد. در سال 1814 میلادی به پادشاهی تبدیل گشت و در سال 1866 بر ضد دولت پروس، از اتریش طرفداری کرد و در نتیجۀ غلبه پروس، استقلال هانور از دست رفت و به پروس ملحق گردید. (ازدایره المعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
نام شهر بزرگی است در آلمان، مرکز ایالت هانور در شمال غربی آن کشور که در 255 هزارگزی شهر برلن قرار دارد. جمعیت آن در سال 1950 میلادی 444296 تن بوده است. قسمتی از بناها و عمارات این شهر قدیمی است، ولی در قسمت جدیدش کوی و برزنهای زیبا و منظم و ابنیۀ عالی و خوش منظر و کاخهای مخصوص سلاطین سابق و باغ و باغچه های بسیار باصفا، کتابخانه، مدارس صنعتی، مدرسه نظام، کلیسای بدیع و پرتکلف، میدانهای وسیع متعدد، مجسمه ها و هیاکل زیبا، چاپخانه ها، کارخانه های منسوجات، اسلحه سازی، پیانوسازی و نظایر آن وجوددارد. این شهر دارای موقع تجارتی مهم و تجارت فعالی میباشد. خط آهن برلین به کلن و هامبورگ به فرانکفورت از این شهر میگذرد. (ازقاموس الاعلام ترکی) (از دایره المعارف بریتانیکا)
نام جزیره ای است در اقیانوسیه که انتهای شمالیش در 22 درجه و 2 دقیقه از عرض شمالی قرار گرفته و مساحتش به 1476 هزار گز مربع بالغ میشود. قسمت داخلی آن کوهستانی و سواحلش جنگلی و حاصلخیز است. اهالی در کشتی رانی مهارت دارند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاشور
تصویر هاشور
خطوط موازی و نزدیک به هم که در طراحی، نقشه کشی یا حکاکی برای سایه روشن زدن یا مشخص کردن بخش های مورد نظر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانور
تصویر جانور
موجود زنده که قادر بر حرکت ارادی باشد، جاندار، ذی روح، برای مثال جانور از نطفه می کند، شکر از نی / برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا (سعدی۲ - ۳۰۳)
کرم روده، حشره، به ویژه حشرۀ موذی و گزنده، حیوان، برای مثال نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور / که بر فلک نشد از بی مرادی افغانش (سعدی - ۱۱۳)
کنایه از شخص ستمگر، بی ادب، موذی یا بدجنس، کنایه از انسان، برای مثال گفتم که جانور ز جهان خود نهایت است / گفتا پیمبر است نهایت ز جانور (ناصرخسرو۱ - ۲۷۲)
جانور گویا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
جانور دوپا: کنایه از حیوان ناطق، انسان، آدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انور
تصویر انور
روشن تر، درخشان تر، تابناک تر، نورانی، درخشان، مبارک، گرامی
فرهنگ فارسی عمید
تمرین عملیات جنگی برای آماده سازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان، رزمایش، به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری، کنایه از خودنمایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانور
تصویر کانور
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، پرخو، کندوک، کندو، کندوله
فرهنگ فارسی عمید
نطّاق، حراف، زبان آور، سخن آور، زبان باز، (دزی ج 1 ص 7)
لغت نامه دهخدا
لو، دومین بندر فرانسه و مرکز ایالت سن ماریتیم در آن کشور که در مصب رود سن به دریای مانش واقع شده و در 143 میلی شمال غربی پاریس و 55 میلی مغرب روئن قرار دارد، جمعیت آن بر طبق آمار سال 1954 میلادی 137175 تن بوده است، لوهاور بوسیلۀ خط آهن با پاریس مربوط است و نیز لنگرگاه بزرگ کشتی های عظیم تجارتی است که بتمام نقاط عالم مخصوصاً آمریکا آمد و رفت دارند، این شهر دارای مدارس متوسطه و مدارس صنعتی و مدرسه تجارت و یک کتابخانه محتوی 300000 جلد کتاب، یک موزه، انجمن های گوناگون علوم و فنون زراعت و تجارت، ابنیه و عمارات عالی، کارخانه های کشتی سازی، ریخته گری و غیره میباشد و نیز تجارت فعال و پر حرارتی دارد، (از دایرهالمعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نعت تفضیلی است. روشن تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). نورانی تر. بافروغ تر. منورتر:
محسوس نیستند و نگنجند در حواس
نایند در نظر که نه مظلم نه انورند.
ناصرخسرو.
که شب را تیرگی چندان نماند
که رخ پیدا کند خورشید انور.
انوری.
شاهنشه ملوک قزل ارسلان که هست
از رای و روی او بسپهر انور آفتاب.
خاقانی.
- انور التوأمین، (اصطلاح هیوی) رأس التوأم الغربی از قدر اول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- انورالفرقدین، ستارۀ نورانی تر از فرقدان که بر پهلو و پشت دب اصغر جای دارند. (یادداشت مؤلف) ، خواب آلود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماه قیصری، اول آن مطابق است با اول کانون دوم و سیزدهم ژانویۀفرانسوی و بیست ونهم دی ماه جلالی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رجوع به حاشور شود
لغت نامه دهخدا
(تُرْ)
یکی از الهه های مصریان، که یونانیان آن را آفرودیت نامیدند
لغت نامه دهخدا
(نُنْ)
نام یکی از مشاهیر دریانوردان کارتاژ که تمام سواحل افریقا را سیاحت کرد و سیاحت نامه ای هم نوشت که به زبان یونانی ترجمه شده و فعلاً خلاصه ای از آن در دست است. این سیاحت نامه به زبانهای اروپایی نیز ترجمه گردیده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نُنْ)
نام یک خاندان معروف از اهالی کارتاژ است و چند تن از افراد این خاندان در جنگ با رومیان ابراز لیاقت وکاردانی درخشانی کرده اند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
پایتخت جمهوری دموکراتیک ویتنام که در ساحل راست رود خانه سرخ (کوئی) در 80 میلی خلیج تنکین واقع شده جمعیت آن در سال 1953 میلادی 297900 تن بوده است. این شهر دارای یک دانشگاه و چند مدرسه صنعتی و یک موزه و یک کتاب خانه بزرگ عمومی میباشد. (از دایره المعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است نزدیک دهلی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کندوی غله را گویندیعنی ظرفی که غله در آن کنند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ نُر)
دهی است از دهستان باهو کلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 28هزارگزی جنوب خاور دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به ریمیدان. جلگه، گرمسیر، مالاریائی و دارای 400 تن سکنه است. آب آن از باران و چاه است. محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نُوْرْ)
طریقۀ تنظیم عمل یک دستگاه. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح نظامی) فن رهبری دسته های نظامی در یک منطقه و آن عبارت از این است که در حدود مأموریت محوله کلیۀ وسایل خود رابه روی دشمن تمرکز دهند، حتی الامکان از روی غافلگیری دشمن و تأمین قوای خودی. (فرهنگ فارسی معین) ، تمرین عملیات نظامی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی مونث هاشم و سرکوفتگی شکستگی سر فرانسوی سایه زنی در نگارگری حاشیه شیوه ای در نقاشی برای نشان دادن سایه و روشن تصاویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانور
تصویر جانور
حیوان، دارای جان، حی، زنده
فرهنگ لغت هوشیار
طریقه تنظیم عمل یکدستگاه، تمرین عملیات نظامی، حرکت قسمتهای مختلف ارتش برای انجام نقشه های جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاشور
تصویر هاشور
حاشیه، شیوه ای در نقاشی برای نشان دادن سایه و روشن تصاویر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاشور
تصویر هاشور
پرداخت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مانور
تصویر مانور
((نُ وْ))
اجرای عملیات جنگی به طور نمایشی و تمرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانور
تصویر جانور
((نِ وَ))
زنده، جاندار، حیوان، جک و، جانوران گوناگون به ویژه حشرات موذی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انور
تصویر انور
((اَ وَ))
روشن تر، درخشان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانور
تصویر جانور
حیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
جاندار، حیوان، دابه، دد، سبع، وحش، جاندار
متضاد: آدمی، انسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزمایش، تمرین عملیات نظامی، مشق، رزمایش، ترفند، شگرد، حرکات (زیرکی)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عوض کردن لباس، لباس کهنه و مستعمل، فقط یک دست لباس داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جانور، جانوران گوشت خوار و گربه سانان چون شیر و پلنگ، درنده
فرهنگ گویش مازندرانی
کمک متقابل در واگذاری گاو و اسب جهت شخم زمین یا کارهای زراعی.، بمال، بمالان، بزن و ببر
فرهنگ گویش مازندرانی