- هامون (پسرانه)
- زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان
معنی هامون - جستجوی لغت در جدول جو
- هامون
- زمین هموار، دشت، مقابل آسمان، زمین
- هامون
- دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی که بتازی قاع خوانند، ساده، صحرای بی درخت
- هامون
- دشت، صحرا، زمین هموار، خشکی، هامن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درامان، زنهارداده شده، امین
قاصد، پیک، دربان، پاسبان، نقیب، برای مثال چون دست کلیم پای گلگونش / هارون وزیر گشته هارونش (خاقانی۱ - ۴۳) ، سام نریمان چاکرش، رستم نقیب لشکرش / هوشنگ هارون درش، جم حاجب بار آمده (خاقانی - ۳۹۱)
امانت دار، معتمد علیه، زنهار داده زنهار یافته در پناه مرزنگوش وحشی را گویند که بنام فودنج جبلی و پودنه کوهی وصعتر الحمام نیز موسوم است. زنهار داده امان داده شده درامان: جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است
پارسی تازی گشته هاون
وزنی است برابربیست وپنج استار. توضیح ابن سینا درقانون هامین را معادل پنج استار وبیست درهم اوبو (ابولو) وچهارآورده
قاصد و پیک، نام برادر حضرت موسی (ع)
وزنی است برابر بیست و پنج استار
پیک، قاصد، برادر حضرت موسی، نگهبان
ظرف فلزی استوانه ای از جنس چوب، سنگ که در آن چیزی می کوبند یا می سایند، کابیله
هامون، زمین هموار، دشت، مقابل آسمان، زمین
ظرفی فلزی یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند
زمین هموار دشت، سطح مستوی
صحرانورد، بیابان گرد، هامون بر، هامون سپر، هامون گذار
طی کردن دشت بادیه پیمودن: (ندانی که سعدی مکان ازچه یافت نه هامون نوشت ونه دریاشکافت) (بوستان)
هامون بر هامون گذار
کسی که دارای گردن کوتاه است پست گردن
هامون بر صحرانورد بادیه پیما: (هامون گذار وکوه فشدل برتحمل کرده خوش تاروز هرشب بارکش هرروز تاشب خارکن) (معزی 598)
هموارکردن مسطح کردن، پست کردن گودکردن، خراب کردن ویران ساختن، یکسان کردن زمین بوسیله انباشتن: (زیدبن علی بن الحسین بکوفه بیرون آمد ویوسف بن عمر وباوی حربکرد تاشب اندرتیری رسید ش بمغز اند ر بمرد وپسرش اورا درچاهی افکندوهامون کردوخود بگریخت)
هموار شدن مسطح گشتن، پست گردیدن گود شدن، خراب شدن ویران شدن
هامون بر: (یکی پیل چون کوه هامون سپر خمش کرد خرطوم گردکمر) (گرشا. لغ)
عبورکننده ازهامون هامون گذار: (نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیحون مضا باره ای درزیرران هامون بروگردون سپر) (قابوسنامه)