- هاموار
- هموار، صاف، مسطح، موافق، مناسب، برابر، یکسان
معنی هاموار - جستجوی لغت در جدول جو
- هاموار
- آنچه پستی وبلندی ندارد مستوی مسطح: (پس بفرمود تاجایی بجستند که زمین آنها هاموارتر بود وآب آن خوشتربود تاجایی بیافتندکه آنرا ارم خوانندی)، دایما پیوسته همیشه (برفتند گردنکشان هاموار بنزدیک مستظهرکامکار) (زجاجی رشیدی)
- هاموار
- هموار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همواره، همیشه، پیوسته، پی در پی
برابر، یکسان، پیوسته، همیشه
مسطح، صاف
صاف، مسطح، کنایه از موافق، مناسب، برابر، یکسان
هموار رفتن: نرم و آهسته رفتن
هموار کردن: مسطح کردن، تحمل کردن،برای مثال این درد نه دردی ست که بیرون رود از دل / این داغ نه داغی ست که هموار توان کرد (صائب - لغت نامه - هموار کردن)
هموار رفتن: نرم و آهسته رفتن
هموار کردن: مسطح کردن، تحمل کردن،
آنچه قسمتهای مختلف آن در یک سطح باشد از زمین و جز آن، هم سطح، برابر، یکسان
نامطبوع، وخیم
مرهون، مقروض
مداوم، لاینقطع
سوارپا پیاده جلد و چابک
گله بان، چوپان
فراخ و نرم رو، اسب لایق راه
فرانسوی دیله ببر از جانوران
اهل سازش، سازنده، مساعد و موافق
مجموع افرای که در یک خانه زیست کنند واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است
بی تجربه، کار ناآزموده
آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، صید کار
مانند تاج، گوهر یا چیزی دیگر که در خور تاج باشد، گرانبها قیمتی
زوندار
درخور شاه لایق شاه شاهانه: در شاهوار، هر چیز نیک خوب و گرانمایه
هماهنگ، موافق، همراه
همیشه، پیوسته، پی در پی
تاج مانند، هر چیز شبیه تاج
نامی، بنام، نیک نام، معروف