معشوقۀ شاپور شاه. (از فهرست ولف). بنقل شاهنامه دختر طائر غسانی از نوشه دختر نرسی ساسانی است که درجنگ شاپور ذوالاکتاف با ’طائر’، در گشادن حصاری شاپور را یاری داد و شاپور او را بزنی گرفت: ز طائر یکی دختش آمد چو ماه که گفتی که نرسی است با تاج و گاه پدر مالکه نام کردش چو دید که دختش همی مملکت را سزید. (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2031). ز دیوار دژ مالکه بنگرید درفش سرنامداران بدید. (شاهنامه ایضاً، ص 2032)
معشوقۀ شاپور شاه. (از فهرست ولف). بنقل شاهنامه دختر طائر غسانی از نوشه دختر نرسی ساسانی است که درجنگ شاپور ذوالاکتاف با ’طائر’، در گشادن حصاری شاپور را یاری داد و شاپور او را بزنی گرفت: ز طائر یکی دختش آمد چو ماه که گفتی که نرسی است با تاج و گاه پدر مالکه نام کردش چو دید که دختش همی مملکت را سزید. (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2031). ز دیوار دژ مالکه بنگرید درفش سرنامداران بدید. (شاهنامه ایضاً، ص 2032)
موضعی نزدیک پاطاق نزدیک کرمانشاه. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از منزل ’پاطاق’ که بعقیدۀ بعضی ’عقبۀ حلوان’ همان است، چون مسافر به طرف عراق عرب رود یکی از دهات دست راست، نزدیک به ’پاطاق’ همین چالکه است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 78)
موضعی نزدیک پاطاق نزدیک کرمانشاه. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از منزل ’پاطاق’ که بعقیدۀ بعضی ’عقبۀ حلوان’ همان است، چون مسافر به طرف عراق عرب رود یکی از دهات دست راست، نزدیک به ’پاطاق’ همین چالکه است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 78)
بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 182 تن فارسی و عربی زبان. آب آن از چاه و محصولاتش غلات، خرما وتنباکوست. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 182 تن فارسی و عربی زبان. آب آن از چاه و محصولاتش غلات، خرما وتنباکوست. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
خرمن ماه را گویند. و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است. (آنندراج). دایرۀ گرد ماه، لیکن بدین معنی عربی است. (فرهنگ رشیدی). خرمن ماه که برهون، خرگر، سابود، شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء) : مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند از آسمان برون دل آگاه میرود. صائب. ماه از حصار سر به گریبان هاله برد تا چهرۀ تو گشت مصور در آینه. صائب. نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش. صائب. تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله. هدایت. حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان مانند آفتاب که در هاله میرود. میرزا طاهر وحید. کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را. عبدالطیف خان (از آنندراج). حسن تو درآئینۀ اندیشه نگنجد خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد. بسمل نیشابوری (از ارمغان آصفی)
خرمن ماه را گویند. و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است. (آنندراج). دایرۀ گرد ماه، لیکن بدین معنی عربی است. (فرهنگ رشیدی). خرمن ماه که برهون، خرگر، سابود، شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء) : مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند از آسمان برون دل آگاه میرود. صائب. ماه از حصار سر به گریبان هاله برد تا چهرۀ تو گشت مصور در آینه. صائب. نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش. صائب. تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله. هدایت. حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان مانند آفتاب که در هاله میرود. میرزا طاهر وحید. کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را. عبدالطیف خان (از آنندراج). حسن تو درآئینۀ اندیشه نگنجد خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد. بسمل نیشابوری (از ارمغان آصفی)
آهنگر و صیقل گر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منسوب بسوی هالک بن عمرو بن اسد بن خزیمه بدان جهت که نخستین کسی که کار آهن کرد آن هالک بود. (منتهی الارب). نسبه الی هالک اسم رجل اول من عمل الحدیده. و هو من بنی اسد و لذلک یقال لهم القیون. (معجم متن اللغه)
آهنگر و صیقل گر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منسوب بسوی هالک بن عمرو بن اسد بن خزیمه بدان جهت که نخستین کسی که کار آهن کرد آن هالک بود. (منتهی الارب). نسبه الی هالک اسم رجل اول من عمل الحدیده. و هو من بنی اسد و لذلک یقال لهم القیون. (معجم متن اللغه)
هندی کند زبان آنکه زبانش بهنگام سخن گفتن بگیرد الکن. توضیح جهانگیری نویسد: (هاکره وهاکله کسی را گویند که در سخن گفتن زبانش میگرفته باشد و آنرا بتازی الکن خوانند. مولف تاریخ معجم نظم نموده: (بدور معدلتش زهزنان و دزد از بیم شدندها کره از کاف کاروان گفتن) رشیدی گوید: لیکن در دیوان سوزنی این بیت یافته شد بر این وجه: (زعین عدلش زای زبان دزد براه چوها گره شود از کاف کاروان گفتن) وبرین تقدیر دوکلمه است: (هاجداست وگره جداست) در مقدمه انجمن آرا نیز همین مطلب رشیدی تکرار شده. آقای سعید نفیسی نیز همین قول را بسط داده اند هر چند اعتراض نویسندگان مذکور در مورد اشتباه فرهنگ نویسان (جهانگیری و برهان) در بیت سوزنی وارد است ولی (هاکره) و (هاکله) بمعنی الکن را آنان از خود جعل نکرده اند بلکه ایشان که در هندوستان میزیسته اند این کلمات را در آن کشور شنیده و ضبط کرده اند. در هندوستان هالکه هکلا بمعنی لکنت والکن آمده. هکلاین بمعنی لکنت وهکلانا بمعنی لکنت داشتن است. در زبان اردو نیز این کلمات بهمین معانی آمده. و تبدیل لام به راهم معهود است. بنابراین مولفان مورد بحث اصل کلمه را درست ضبط کرده و معنی آنرا هم درست آورده اند ولی شاهدشان (بیت سوزنی) برای این معنی درست نیست
هندی کند زبان آنکه زبانش بهنگام سخن گفتن بگیرد الکن. توضیح جهانگیری نویسد: (هاکره وهاکله کسی را گویند که در سخن گفتن زبانش میگرفته باشد و آنرا بتازی الکن خوانند. مولف تاریخ معجم نظم نموده: (بدور معدلتش زهزنان و دزد از بیم شدندها کره از کاف کاروان گفتن) رشیدی گوید: لیکن در دیوان سوزنی این بیت یافته شد بر این وجه: (زعین عدلش زای زبان دزد براه چوها گره شود از کاف کاروان گفتن) وبرین تقدیر دوکلمه است: (هاجداست وگره جداست) در مقدمه انجمن آرا نیز همین مطلب رشیدی تکرار شده. آقای سعید نفیسی نیز همین قول را بسط داده اند هر چند اعتراض نویسندگان مذکور در مورد اشتباه فرهنگ نویسان (جهانگیری و برهان) در بیت سوزنی وارد است ولی (هاکره) و (هاکله) بمعنی الکن را آنان از خود جعل نکرده اند بلکه ایشان که در هندوستان میزیسته اند این کلمات را در آن کشور شنیده و ضبط کرده اند. در هندوستان هالکه هکلا بمعنی لکنت والکن آمده. هکلاین بمعنی لکنت وهکلانا بمعنی لکنت داشتن است. در زبان اردو نیز این کلمات بهمین معانی آمده. و تبدیل لام به راهم معهود است. بنابراین مولفان مورد بحث اصل کلمه را درست ضبط کرده و معنی آنرا هم درست آورده اند ولی شاهدشان (بیت سوزنی) برای این معنی درست نیست