جدول جو
جدول جو

معنی ژالکه

ژالکه
گیاهی خودرو با برگ هایی شبیه پنجۀ زاغ که در طب قدیم به کار می رفت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ژالکه

ژالکه

ژالکه
نام گیاهی است دوائی شبیه به انگشتان چلپاسه و زغن. (برهان)
لغت نامه دهخدا

مالکه

مالکه
مؤنث مالک، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر طایرغسانی
مالکه
فرهنگ نامهای ایرانی

هالکه

هالکه
هالکه در فارسی مونث هالک ون روان آرزو مونث هالک، حریص
هالکه
فرهنگ لغت هوشیار

چالکه

چالکه
موضعی نزدیک پاطاق نزدیک کرمانشاه. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از منزل ’پاطاق’ که بعقیدۀ بعضی ’عقبۀ حلوان’ همان است، چون مسافر به طرف عراق عرب رود یکی از دهات دست راست، نزدیک به ’پاطاق’ همین چالکه است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 78)
لغت نامه دهخدا

شالکه

شالکه
دهی از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. دارای 188 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن برنج، پشم، لبنیات و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

لالکه

لالکه
لالکا. کفش. لالَک. لالجه. (معجم الادباء ج 1 ص 234). ارسی. پای افزار: فان کنت َ غسلت التکه و الَلالکه عرفنی لانفذ عوضها. (معجم الادباء چ اروپا ج 3 ص 194)
لغت نامه دهخدا

مالکه

مالکه
معشوقۀ شاپور شاه. (از فهرست ولف). بنقل شاهنامه دختر طائر غسانی از نوشه دختر نرسی ساسانی است که درجنگ شاپور ذوالاکتاف با ’طائر’، در گشادن حصاری شاپور را یاری داد و شاپور او را بزنی گرفت:
ز طائر یکی دختش آمد چو ماه
که گفتی که نرسی است با تاج و گاه
پدر مالکه نام کردش چو دید
که دختش همی مملکت را سزید.
(شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2031).
ز دیوار دژ مالکه بنگرید
درفش سرنامداران بدید.
(شاهنامه ایضاً، ص 2032)
لغت نامه دهخدا