جدول جو
جدول جو

معنی هازل - جستجوی لغت در جدول جو

هازل
لطیفه و بذله گو
تصویری از هازل
تصویر هازل
فرهنگ لغت هوشیار
هازل
((زِ))
هزل گوینده، مقابل جدگو. بیهوده گوی
تصویری از هازل
تصویر هازل
فرهنگ فارسی معین
هازل
هزل گوینده، لطیفه گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
تصویری از هازل
تصویر هازل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هازه
تصویر هازه
جامعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازل
تصویر بازل
آزموده پخته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرو فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هایل
تصویر هایل
ترساننده، ترس آور، هولناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزال
تصویر هزال
بسیار شوخ، بسیار شوخی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازل
تصویر بازل
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرود آینده، پایین آینده، پایین رو، کنایه از ناچیز، کم بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عازل
تصویر عازل
باز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازل
تصویر غازل
ریسنده مرد ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
پایین رو نشیبنده، پست فرومایه انگلیسی ناوک از بالا بزیر آینده فرود آینده، پست حقیر: تو آن که بهر در سرت فرود آید نه جای همت عالی است پایه نازل. (سعدی)، کم قیمت ارزان: میشود از غفلت افزون رتبه اهل لباس قیمت مخمل بود نازل چو خوابش کمتر است. (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاقل
تصویر هاقل
موش نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائل
تصویر هائل
ترساننده، ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هایل
تصویر هایل
ترساننده. یا مرض هایل. مرض سخت موحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاذل
تصویر هاذل
میانشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاجل
تصویر هاجل
خوابیده خفته، جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابل
تصویر هابل
فریبکار، فربه پرپیه، پیشه ور
فرهنگ لغت هوشیار
لاغری لوده شوخ خنده ساز، یاوه گوی لاغری، مقابل سمن فربهی چاقی کسی که بسیارمزاح کند: (مرد شیرین سخن هزال بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازل
تصویر بازل
((زِ))
شتر قوی، مفرد بوازل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازل
تصویر پازل
((زِ))
نوعی بازی فکری که از چندین قطعه مقوایی، چوبی یا پلاستیکی دارای شکل های منظم تشکیل شده است و وقتی این قطعه ها به صورت مناسب کنار هم قرار می گیرند تصویر خاص و مورد نظر شکل می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غازل
تصویر غازل
((زِ))
ریسنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازل
تصویر نازل
((زِ))
فرود آینده، کم، پایین، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزال
تصویر هزال
((هُ))
لاغری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هایل
تصویر هایل
((یِ))
هولناک، ترساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزال
تصویر هزال
((هَ زّ))
بسیار شوخی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزال
تصویر هزال
لاغری، لاغر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هال
تصویر هال
قرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هال
تصویر هال
سرسرا، تالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ازل
تصویر ازل
آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا
زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزل
تصویر هزل
مزاح، شوخی، سخن غیر جدی، سخن بیهوده، در علوم ادبی سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هال
تصویر هال
قرار، آرام، آرامش، برای مثال دلش گشت پرآتش از مهر زال / از او دور شد رامش خورد و هال (فردوسی - ۱/۱۸۷)
صبر و شکیبایی، برای مثال گمان مبر که مرا بی تو جای هال بود / جز از تو دوست گرم، خون من حلال بود (دقیقی - ۹۸)
اتاقی در ساختمان که اتاق پذیرایی را به اتاق های خواب پیوند می دهد، سرسرا
در چوگان میله هایی نظیر دروازۀ فوتبال که با سنگ و گچ در کنارۀ میدان چوگان بازی درست می کردند
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، لاچی، قاقله، خیربوا، هیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هال
تصویر هال
آرامش، سکون
فرهنگ لغت هوشیار