هنگام ظهر، میان روز، وسط روز، ظهر، نیمه ای از روز، کنایه از جنوب، در موسیقی از الحان سی گانه باربد، برای مثال چو گفتی نیمروز مجلس افروز / خرد بیخود بدی تا نیمۀ روز (نظامی۱۴ - ۱۰۸)
هنگام ظهر، میان روز، وسط روز، ظهر، نیمه ای از روز، کنایه از جنوب، در موسیقی از الحان سی گانه باربد، برای مِثال چو گفتی نیمروز مجلس افروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمۀ روز (نظامی۱۴ - ۱۰۸)
عنوانی که به سیستان می دادند، (فرهنگ لغات شاهنامه)، زابل، (جهانگیری) ولایت سیستان، (برهان قاطع) (آنندراج) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (رشیدی) (معجم البلدان) : همان نیمروز از تو خالی مباد که چون تو ندیده ست گیتی به یاد، فردوسی، سوی نیمروز آمد از راه بست همه روی گیتی ز دشمن بشست، فردوسی، چوآمد به نزدیکی نیمروز خبر شد به سالار گیتی فروز، فردوسی، نیمروز امروز از خواجه و از گوهر او بیش از آن نازد کز سام یل و رستم زر، فرخی، نه خرد ولایتی است خراسان و هندوستان و سند و نیمروز و خوارزم، (تاریخ بیهقی)، اما در نیم روز دو قول گویند: یکی آنکه خسروان را در سالی یک روز مظالم بودی که داوری یک ساله را مظالم کردندی، آن همه جهانیان به نیمروز راست گشتی و مظلومان سیستان را جداگانه نیم روز بایستی و بوالفرج بغدادی گوید نه چنین است اما حکمای عالم جهان را بخشش کردند بر برآمدن و فروشدن خورشید به نیمروز و حد آن چنان باشد که از سوی مشرق در آنجا که خورشید به کوتاه ترین روزی برآید و از سوی مغرب از آنجا که خورشید به درازترین روزی فروشود و این علم به حساب معلوم گردد، (تاریخ سیستان) (یادداشت مؤلف)، و این جمله را به چهار قسمت کرده اند خراسان و ایران و نیم روز و باختر، هرچه حد شمال است باختر گویند و هرچه حد جنوب است نیمروز گویند ... (تاریخ سیستان)، ما را یارگی نباشد که اندر پیش سواران ملک نیمروز به میدان اندر شویم، (تاریخ سیستان)، ور به خرابی فتد از مملکت گرسنه خسبد ملک نیمروز، سعدی
عنوانی که به سیستان می دادند، (فرهنگ لغات شاهنامه)، زابل، (جهانگیری) ولایت سیستان، (برهان قاطع) (آنندراج) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (رشیدی) (معجم البلدان) : همان نیمروز از تو خالی مباد که چون تو ندیده ست گیتی به یاد، فردوسی، سوی نیمروز آمد از راه بست همه روی گیتی ز دشمن بشست، فردوسی، چوآمد به نزدیکی نیمروز خبر شد به سالار گیتی فروز، فردوسی، نیمروز امروز از خواجه و از گوهر او بیش از آن نازد کز سام یل و رستم زر، فرخی، نه خرد ولایتی است خراسان و هندوستان و سند و نیمروز و خوارزم، (تاریخ بیهقی)، اما در نیم روز دو قول گویند: یکی آنکه خسروان را در سالی یک روز مظالم بودی که داوری یک ساله را مظالم کردندی، آن همه جهانیان به نیمروز راست گشتی و مظلومان سیستان را جداگانه نیم روز بایستی و بوالفرج بغدادی گوید نه چنین است اما حکمای عالم جهان را بخشش کردند بر برآمدن و فروشدن خورشید به نیمروز و حد آن چنان باشد که از سوی مشرق در آنجا که خورشید به کوتاه ترین روزی برآید و از سوی مغرب از آنجا که خورشید به درازترین روزی فروشود و این علم به حساب معلوم گردد، (تاریخ سیستان) (یادداشت مؤلف)، و این جمله را به چهار قسمت کرده اند خراسان و ایران و نیم روز و باختر، هرچه حد شمال است باختر گویند و هرچه حد جنوب است نیمروز گویند ... (تاریخ سیستان)، ما را یارگی نباشد که اندر پیش سواران ملک نیمروز به میدان اندر شویم، (تاریخ سیستان)، ور به خرابی فتد از مملکت گرسنه خسبد ملک نیمروز، سعدی
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مِثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
نیم رو، نیمه ای از صورت و رخساره، نیم رخ، یک طرف صورت، - نیم روی بر خاک نهادن، نیم رو خاکی کردن، گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق: بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر آیمت، خاقانی
نیم رو، نیمه ای از صورت و رخساره، نیم رخ، یک طرف صورت، - نیم روی بر خاک نهادن، نیم رو خاکی کردن، گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق: بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر آیمت، خاقانی
دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان، در 86هزارگزی شمال گچساران و 12هزارگزی شمال جادۀ بهبهان به کازرون، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و دارای 800 تن سکنه است، آبش از چشمه و محصولش غلات، برنج، کنجد، حبوبات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و عباو گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان، در 86هزارگزی شمال گچساران و 12هزارگزی شمال جادۀ بهبهان به کازرون، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و دارای 800 تن سکنه است، آبش از چشمه و محصولش غلات، برنج، کنجد، حبوبات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و عباو گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 24هزارگزی جنوب شرقی زنجان و 3هزارگزی راه تهران، و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 738 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولات عمده اش غلات و سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 24هزارگزی جنوب شرقی زنجان و 3هزارگزی راه تهران، و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 738 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولات عمده اش غلات و سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نوروز. (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان) (منتهی الارب) (جهانگیری). معرب نوروز است. رجوع به نوروز در این لغت نامه و نیز رجوع به المعرب جوالیقی ج 1 ص 340 و الجماهر ص 53 و دزی ج 6 ص 742 شود: روز نیروز ساعت دوم... از ابرشتجان بیرون آمد. (تاریخ قم ص 243)
نوروز. (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان) (منتهی الارب) (جهانگیری). معرب نوروز است. رجوع به نوروز در این لغت نامه و نیز رجوع به المعرب جوالیقی ج 1 ص 340 و الجماهر ص 53 و دزی ج 6 ص 742 شود: روز نیروز ساعت دوم... از ابرشتجان بیرون آمد. (تاریخ قم ص 243)
نیم سوخته، (آنندراج)، که نیم آن سوخته است، (یادداشت مؤلف)، نیم سوزیده، که نیمی از آن باقی است و نیم دیگر سوخته و معدوم شده است: اشک چون شمع نیم سوز فشاند خفته تا وقت نیم روز بماند، نظامی، مینا چو نیمه شد نرساند شبم به صبح تا صبحدم وفا نکند شمع نیم سوز، دانش (از آنندراج)، ، هیمه و چوبی که قسمتی از آن در اجاق سوخته و تبدیل به زغال شده است
نیم سوخته، (آنندراج)، که نیم آن سوخته است، (یادداشت مؤلف)، نیم سوزیده، که نیمی از آن باقی است و نیم دیگر سوخته و معدوم شده است: اشک چون شمع نیم سوز فشاند خفته تا وقت نیم روز بماند، نظامی، مینا چو نیمه شد نرساند شبم به صبح تا صبحدم وفا نکند شمع نیم سوز، دانش (از آنندراج)، ، هیمه و چوبی که قسمتی از آن در اجاق سوخته و تبدیل به زغال شده است