دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانۀشهرستان سقز، در 27هزارگزی جنوب غربی بانه و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات، توتون، ارزن، ماذوج و شغل مردمش زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانۀشهرستان سقز، در 27هزارگزی جنوب غربی بانه و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات، توتون، ارزن، ماذوج و شغل مردمش زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
در اوستا: نئیره منه، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه من (اندیشیدن) ، جمعاً یعنی نرمنش، مردسرشت. در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان. این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پهلوان است، ولی به تدریج به صورت نریمان و نیرم درآمده اسم خاص (علم) گردید و در ادبیات ما سام (بن) گرشاسب (بن) نریمان آمده در صورتی که در اصل نریمان صفت (و لقب) خود گرشاسب بوده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی نریم است که جد رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (از غیاث اللغات). نام پهلوان مشهور ایران که پسر قهرمان پدر سام و جد زال زر که جد بزرگ رستم باشد. (ناظم الاطباء) : همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی اگر دیدی به صف ّ دشمنان سام نریمانش. ناصرخسرو. آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش در مرثیه به نام نریمان برآمده. خاقانی
در اوستا: نئیره منه، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه من (اندیشیدن) ، جمعاً یعنی نرمنش، مردسرشت. در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان. این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پهلوان است، ولی به تدریج به صورت نریمان و نیرم درآمده اسم خاص (علم) گردید و در ادبیات ما سام (بن) گرشاسب (بن) نریمان آمده در صورتی که در اصل نریمان صفت (و لقب) خود گرشاسب بوده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی نریم است که جد رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (از غیاث اللغات). نام پهلوان مشهور ایران که پسر قهرمان پدر سام و جد زال زر که جد بزرگ رستم باشد. (ناظم الاطباء) : همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی اگر دیدی به صف ّ دشمنان سام نریمانش. ناصرخسرو. آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش در مرثیه به نام نریمان برآمده. خاقانی
جمع نور است، رجوع به نور شود، جمع نیر است، رجوع به نیر شود، جمع نار است، رجوع به نار شود: آن همه نور و راحت و نعمت وین همه رنج و ظلمت و نیران، ناصرخسرو، به نیران شوق اندرونش بسوخت حیا دیده بر پشت پایش بدوخت، سعدی، چشم بد دور محفلی دیدم روشن از نور حق نه از نیران، هاتف، ، مجازاً، دوزخ، (آنندراج)
جمع نور است، رجوع به نور شود، جمع نیر است، رجوع به نیر شود، جمع نار است، رجوع به نار شود: آن همه نور و راحت و نعمت وین همه رنج و ظلمت و نیران، ناصرخسرو، به نیران شوق اندرونش بسوخت حیا دیده بر پشت پایش بدوخت، سعدی، چشم بد دور محفلی دیدم روشن از نور حق نه از نیران، هاتف، ، مجازاً، دوزخ، (آنندراج)
انیران، جز ایران، خارج از ایران، (یادداشت مؤلف)، رجوع به انیران شود: جهاندار همداستانی نکرد از ایران و نیران برآورد گرد، فردوسی، چو ایران و نیران به ما رام گشت همه کام بهرام ناکام گشت، فردوسی، به ایران و نیران و روم آگهی است که شیروی بر تخت شاهنشهی است، فردوسی
انیران، جز ایران، خارج از ایران، (یادداشت مؤلف)، رجوع به انیران شود: جهاندار همداستانی نکرد از ایران و نیران برآورد گرد، فردوسی، چو ایران و نیران به ما رام گشت همه کام بهرام ناکام گشت، فردوسی، به ایران و نیران و روم آگهی است که شیروی بر تخت شاهنشهی است، فردوسی
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، در 107هزارگزی جنوب شرقی کنگان بر کنار راه گله دار به وراوی، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 526 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، در 107هزارگزی جنوب شرقی کنگان بر کنار راه گله دار به وراوی، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 526 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
در اوستا ’ایریامن’ که بطبقۀ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد، این کلمه در ادبیات پهلوی ’ائرمان’، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده، بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است، در سانسکریت و اوستا ’اری یامن’ بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، پیشوا، موبد: چو مؤبد بدید اندر آمد بدر ابا او یکی ایرمان دگر، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147)، زنان کدخدایان و کودک همان پرستار و مزدور با ایرمان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140)
در اوستا ’ایریامن’ که بطبقۀ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد، این کلمه در ادبیات پهلوی ’ائرمان’، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده، بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است، در سانسکریت و اوستا ’اری یامن’ بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، پیشوا، موبد: چو مؤبد بدید اندر آمد بدر ابا او یکی ایرمان دگر، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147)، زنان کدخدایان و کودک همان پرستار و مزدور با ایرمان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140)