جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نیران

نیران

نیران
جمع نور است، رجوع به نور شود، جمع نیر است، رجوع به نیر شود، جمع نار است، رجوع به نار شود:
آن همه نور و راحت و نعمت
وین همه رنج و ظلمت و نیران،
ناصرخسرو،
به نیران شوق اندرونش بسوخت
حیا دیده بر پشت پایش بدوخت،
سعدی،
چشم بد دور محفلی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران،
هاتف،
، مجازاً، دوزخ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نیران

نیران
انیران، جز ایران، خارج از ایران، (یادداشت مؤلف)، رجوع به انیران شود:
جهاندار همداستانی نکرد
از ایران و نیران برآورد گرد،
فردوسی،
چو ایران و نیران به ما رام گشت
همه کام بهرام ناکام گشت،
فردوسی،
به ایران و نیران و روم آگهی است
که شیروی بر تخت شاهنشهی است،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

نیران

نیران
تثنیۀ نیر به معنی ماه و خورشید است. رجوع به نَیِّر شود
لغت نامه دهخدا

پیران

پیران
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
پیران
فرهنگ نامهای ایرانی