جمع نور است، رجوع به نور شود، جمع نیر است، رجوع به نیر شود، جمع نار است، رجوع به نار شود: آن همه نور و راحت و نعمت وین همه رنج و ظلمت و نیران، ناصرخسرو، به نیران شوق اندرونش بسوخت حیا دیده بر پشت پایش بدوخت، سعدی، چشم بد دور محفلی دیدم روشن از نور حق نه از نیران، هاتف، ، مجازاً، دوزخ، (آنندراج)
انیران، جز ایران، خارج از ایران، (یادداشت مؤلف)، رجوع به انیران شود: جهاندار همداستانی نکرد از ایران و نیران برآورد گرد، فردوسی، چو ایران و نیران به ما رام گشت همه کام بهرام ناکام گشت، فردوسی، به ایران و نیران و روم آگهی است که شیروی بر تخت شاهنشهی است، فردوسی