جدول جو
جدول جو

معنی نگد - جستجوی لغت در جدول جو

نگد
شخص سرد و نچسب و گرانجان کسی که در برخورد با مردم آنها را از خود می رنجاند
فرهنگ لغت هوشیار
نگد
((نَ گَ))
شخص سرد و نچسب و گرانجان، کسی که در برخورد با مردم آنها را از خود می رنجاند
تصویری از نگد
تصویر نگد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگر
تصویر نگر
نظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گند
تصویر گند
بوی بد، بوی ناراحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند
تصویر گند
سپاه، لشکر
تخم، خایه، بیضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجد
تصویر نجد
زمین وسیع و بلند، سرزمین بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگه
تصویر نگه
نگاه، دید، نظر، چشم، توجه کنید، توجه کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزد
تصویر نزد
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد
تصویر لگد
لت یا ضربه ای که با پا به کسی یا چیزی زده شود
لگد انداختن: لگد پراندن ستور
لگد افکندن: لگد پراندن ستور، لگد انداختن
لگد پراندن: لگد انداختن، لگد زدن
لگد پرانیدن: لگد انداختن، لگد زدن، لگد پراندن
لگد زدن: با پا به کسی یا چیزی زدن، لگد انداختن ستور
لگد کردن: پا بر روی کسی یا چیزی گذاشتن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقد
تصویر نقد
مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن
نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگر
تصویر نگر
نگریستن، پسوند متصل به واژه به معنای نگرنده مثلاً آینده نگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گند
تصویر گند
بوی بد بیضه، غده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد
تصویر لگد
زخم با پای از ستور یا آدمی جفته، جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی که بوسیله دوطاس (کعبتین) وسی مهره (پانزده مهره سفید وپانزده مهره سیاه) برروی تخته (تخته نرد) یاصفحه ای مقوایی انجام میشودبدین طریق که هریک ازطرفین بازی مهره های خودراکه پانزده عدداست (یک طرف سیاه وطرف دیگر سفید) روی تخته می چینندوسپس بنوبت طاسها رامی اندازندومجموع خانه های دوطاس راماخذ قراردهندوطبق همان شماره مهره های خویش را براست یاچپ (طبق چیدن مهره ها) حرکت دهند این کارآن قدرادامه می یابدتاهمه مهره ها درشش خانه متصل آخری جمع شود. پس ازآن مهره هاراطبق شماره خالهای طاسهاازتخته نردخارج کنند. هرکدام ازطرفین که تمام مهره های خودرازودترخارج کندبرنده یک دست شناخته میشودواگرهمه مهره های یک حریف خارج کندبرنده یک دست شناخته میشودواگرهمه مهره های یک حریف خارج شوددرصورتیکه طرف مقابل حتی یک مهره رانتوانسته باشدخارج کنددودست بنفع برنده حساب شودکه آنرا اصطلاحا} مارس {گویند. معمولادوربازی شامل، دست است. توضیح 1 اختراع نردطبق کارنامه اردشیربابکان وشاهنامه به بزرگمهر نسبت داده شده: بدین سان که گفتم بیاراست نرد برشاه شدسربسریادکرد... (شا. بخ 8 ص 2666) توضیح 2 نرددرقدیم هفت بازی داشته ازین قرار: فارد (فرد)، زیاد، ستا (سه تا)، خانه (خانه گیر)، طویل، هزاران (ده هزار)، منصوبه. توضیح 3 قدمادربعضی ازبازیهای مذکورمثل} سه تا {سه طاس بکارمیبردند: ازپی سی طفل رادریک بساط آن سه لعبت زاستخوان آخرکجاست ک (خاقانی. سج. 492) وبرخی مانندفردوزیاده رابادوطاس بازی میکردند. توضیح 4 وضع نردمنطبق باوضع طبیعت است: زیراکه دوران کعبتین در طاسک وظهورنقوش مختلف که مبادی بازیهای متنوعندبمناسبت سیرافلاک وسیارات است که مبادی حدوث حادثاتندوارباع بساط او که محل ظهورانواع افاعیل اندبمثابت عناصر اربعه... چنانکه فصول سال چهارندبساط نیز بچهارقسم مساوی قسمت شده وآنکه اورابه بیست وچهارقسم کرده بنابرآنست که ساعات شبانروزبیست وچهارندوعددمهره راسی بنابر آنکردندکه ماهی سی روزاست وباعتبارروزوشب یک نیمه آن سفیدویک نیمه آن سیاه کردند... ودرکعبتین مقابل یک نقطه شش نهاده اند ودرمقابل دوپنج ودرمقابل سه چهاربنابر آنچه خواستندنقش راازبالاوزیرچون جمع کنند ازهفت که عددسیاره است تجاوزنکندوشک نیست درآنکه اگردرجهتی هفت نقش کردندی نقوش مختلف صورت نبستی پس طریقه ای کردندکه دایماهفت مرعی باشدونقوش مختلف بماند، تنه وساقه درخت: ای خداوندی که فضل وفخروجاه وعزتوآن چو بیخ است این چونرداست ظن چوشاخ است این چوبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نژد
تصویر نژد
اندوهگین، حزین، نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزد
تصویر نزد
کنار، بر، بحضور، در نزدیکی، بخدمت، پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجد
تصویر نجد
زمینی بر بالا، فراز، زمین بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشد
تصویر نشد
جستن جست و جو، سوگند دادن به خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفد
تصویر نفد
نیست شدنی نابود گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضد
تصویر نضد
کالا انباشته، تخت، ابر انبوه، بزرگوار، خرسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقد
تصویر نقد
آنچه در حال داده شود، وجه حاضر
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه کلفتی از پشم یا کرک میمالد و از آن فرش و یا کلاه و یا چیز دیگر درست میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
هم آوای صبور سختی رنج عددیست معادل هشتاد بعلاوه ده تسعین، دبرکون. توضیح این اطلاق بطریق تعمیه است زیرا که عدد نود در عقد انامل بهمین شکل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگه
تصویر نگه
نگاه
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه انموذج: گردون نگری ز عمر فرسوده ماست جیحون اثری زاشک پالوده ماست. (منسوب به خیام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکد
تصویر نکد
سختگیر مرد دشخوار خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گند
تصویر گند
((گُ))
خایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گند
تصویر گند
((قالی بافی))
کله، گره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گند
تصویر گند
((گَ))
بوی بد، عفونت، کثافت، آلودگی، چیزی بالا آمدن (درآمدن)، فساد آن آشکار شدن، چیزی را بالا آوردن، کاری را بسیار بد انجام دادن، رسوا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگد
تصویر لگد
((لَ گَ))
ضربه ای که با پا زده شود، حرکت یا ضربه قهقرایی تفنگ یا توپ هنگام تیراندازی، به بخت خود زدن به ضرر خود اقدام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگر
تصویر نگر
((نِ گَ))
بدان، آگاه باش، هوشیار باش، نگاه کن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگر
تصویر نگر
((نَ گَ))
شخص سرد و نچسب، کسی که خوش محضر نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزد
تصویر نزد
((نَ))
نزدیک، پیش
فرهنگ فارسی معین
((نَ))
نوعی بازی مانند شطرنج که ابزار آن یک صفحه چوبی به همراه 15 مهره سیاه و 15 مهره سفید و دو طاس می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقد
تصویر نقد
((نَ))
جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره، ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی، پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید، مقابل نسیه، سکه فلزی، پول رایج
فرهنگ فارسی معین