جدول جو
جدول جو

معنی نقد

نقد((نَ))
جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره، ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی، پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید، مقابل نسیه، سکه فلزی، پول رایج
تصویری از نقد
تصویر نقد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نقد

نقد

نقد
مقابلِ نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن
نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
نقد
فرهنگ فارسی عمید

نقد

نقد
بطی ءالشباب قلیل اللحم. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نُقد. (منتهی الارب) (آنندراج). کودک کم نیروی نزار که دیر به برنائی رسد. (یادداشت مؤلف). نیز رجوع به نُقد شود
لغت نامه دهخدا

نقد

نقد
نوعی از درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نَقَد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نَقد. نَقِد. (ناظم الاطباء). واحد آن نُقُدَه است. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا