معنی نرد
- نرد
- نوعی بازی که بوسیله دوطاس (کعبتین) وسی مهره (پانزده مهره سفید وپانزده مهره سیاه) برروی تخته (تخته نرد) یاصفحه ای مقوایی انجام میشودبدین طریق که هریک ازطرفین بازی مهره های خودراکه پانزده عدداست (یک طرف سیاه وطرف دیگر سفید) روی تخته می چینندوسپس بنوبت طاسها رامی اندازندومجموع خانه های دوطاس راماخذ قراردهندوطبق همان شماره مهره های خویش را براست یاچپ (طبق چیدن مهره ها) حرکت دهند این کارآن قدرادامه می یابدتاهمه مهره ها درشش خانه متصل آخری جمع شود. پس ازآن مهره هاراطبق شماره خالهای طاسهاازتخته نردخارج کنند. هرکدام ازطرفین که تمام مهره های خودرازودترخارج کندبرنده یک دست شناخته میشودواگرهمه مهره های یک حریف خارج کندبرنده یک دست شناخته میشودواگرهمه مهره های یک حریف خارج شوددرصورتیکه طرف مقابل حتی یک مهره رانتوانسته باشدخارج کنددودست بنفع برنده حساب شودکه آنرا اصطلاحا} مارس {گویند. معمولادوربازی شامل، دست است. توضیح 1 اختراع نردطبق کارنامه اردشیربابکان وشاهنامه به بزرگمهر نسبت داده شده: بدین سان که گفتم بیاراست نرد برشاه شدسربسریادکرد... (شا. بخ 8 ص 2666) توضیح 2 نرددرقدیم هفت بازی داشته ازین قرار: فارد (فرد)، زیاد، ستا (سه تا)، خانه (خانه گیر)، طویل، هزاران (ده هزار)، منصوبه. توضیح 3 قدمادربعضی ازبازیهای مذکورمثل} سه تا {سه طاس بکارمیبردند: ازپی سی طفل رادریک بساط آن سه لعبت زاستخوان آخرکجاست ک (خاقانی. سج. 492) وبرخی مانندفردوزیاده رابادوطاس بازی میکردند. توضیح 4 وضع نردمنطبق باوضع طبیعت است: زیراکه دوران کعبتین در طاسک وظهورنقوش مختلف که مبادی بازیهای متنوعندبمناسبت سیرافلاک وسیارات است که مبادی حدوث حادثاتندوارباع بساط او که محل ظهورانواع افاعیل اندبمثابت عناصر اربعه... چنانکه فصول سال چهارندبساط نیز بچهارقسم مساوی قسمت شده وآنکه اورابه بیست وچهارقسم کرده بنابرآنست که ساعات شبانروزبیست وچهارندوعددمهره راسی بنابر آنکردندکه ماهی سی روزاست وباعتبارروزوشب یک نیمه آن سفیدویک نیمه آن سیاه کردند... ودرکعبتین مقابل یک نقطه شش نهاده اند ودرمقابل دوپنج ودرمقابل سه چهاربنابر آنچه خواستندنقش راازبالاوزیرچون جمع کنند ازهفت که عددسیاره است تجاوزنکندوشک نیست درآنکه اگردرجهتی هفت نقش کردندی نقوش مختلف صورت نبستی پس طریقه ای کردندکه دایماهفت مرعی باشدونقوش مختلف بماند، تنه وساقه درخت: ای خداوندی که فضل وفخروجاه وعزتوآن چو بیخ است این چونرداست ظن چوشاخ است این چوبار نوعی بازی که بوسیله دوطاس (کعبتین) وسی مهره (پانزده مهره سفید وپانزده مهره سیاه) برروی تخته (تخته نرد) یاصفحه ای مقوایی انجام میشودبدین طریق که هریک ازطرفین بازی مهره های خودراکه پانزده عدداست (یک طرف سیاه وطرف دیگر سفید) روی تخته می چینندوسپس بنوبت طاسها رامی اندازندومجموع خانه های دوطاس راماخذ قراردهندوطبق همان شماره مهره های خویش را براست یاچپ (طبق چیدن مهره ها) حرکت دهند این کارآن قدرادامه می یابدتاهمه مهره ها درشش خانه متصل آخری جمع شود. پس ازآن مهره هاراطبق شماره خالهای طاسهاازتخته نردخارج کنند. هرکدام ازطرفین که تمام مهره های خودرازودترخارج کندبرنده یک دست شناخته میشودواگرهمه مهره های یک حریف خارج کندبرنده یک دست شناخته میشودواگرهمه مهره های یک حریف خارج شوددرصورتیکه طرف مقابل حتی یک مهره رانتوانسته باشدخارج کنددودست بنفع برنده حساب شودکه آنرا اصطلاحا} مارس {گویند. معمولادوربازی شامل، دست است. توضیح 1 اختراع نردطبق کارنامه اردشیربابکان وشاهنامه به بزرگمهر نسبت داده شده: بدین سان که گفتم بیاراست نرد برشاه شدسربسریادکرد... (شا. بخ 8 ص 2666) توضیح 2 نرددرقدیم هفت بازی داشته ازین قرار: فارد (فرد)، زیاد، ستا (سه تا)، خانه (خانه گیر)، طویل، هزاران (ده هزار)، منصوبه. توضیح 3 قدمادربعضی ازبازیهای مذکورمثل} سه تا {سه طاس بکارمیبردند: ازپی سی طفل رادریک بساط آن سه لعبت زاستخوان آخرکجاست ک (خاقانی. سج. 492) وبرخی مانندفردوزیاده رابادوطاس بازی میکردند. توضیح 4 وضع نردمنطبق باوضع طبیعت است: زیراکه دوران کعبتین در طاسک وظهورنقوش مختلف که مبادی بازیهای متنوعندبمناسبت سیرافلاک وسیارات است که مبادی حدوث حادثاتندوارباع بساط او که محل ظهورانواع افاعیل اندبمثابت عناصر اربعه... چنانکه فصول سال چهارندبساط نیز بچهارقسم مساوی قسمت شده وآنکه اورابه بیست وچهارقسم کرده بنابرآنست که ساعات شبانروزبیست وچهارندوعددمهره راسی بنابر آنکردندکه ماهی سی روزاست وباعتبارروزوشب یک نیمه آن سفیدویک نیمه آن سیاه کردند... ودرکعبتین مقابل یک نقطه شش نهاده اند ودرمقابل دوپنج ودرمقابل سه چهاربنابر آنچه خواستندنقش راازبالاوزیرچون جمع کنند ازهفت که عددسیاره است تجاوزنکندوشک نیست درآنکه اگردرجهتی هفت نقش کردندی نقوش مختلف صورت نبستی پس طریقه ای کردندکه دایماهفت مرعی باشدونقوش مختلف بماند، تنه وساقه درخت: ای خداوندی که فضل وفخروجاه وعزتوآن چو بیخ است این چونرداست ظن چوشاخ است این چوبار
فرهنگ لغت هوشیار