جدول جو
جدول جو

معنی نگاهبان - جستجوی لغت در جدول جو

نگاهبان
پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیده ور، دیدبان، دیده دار، قراول
تصویری از نگاهبان
تصویر نگاهبان
فرهنگ فارسی عمید
نگاهبان
حافظ چیزی، حفیظ، وکیل، ناظر
تصویری از نگاهبان
تصویر نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان
پاسبان، مراقب، نگهبان
تصویری از نگاهبان
تصویر نگاهبان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگاهبانی
تصویر نگاهبانی
نگهبانی، مراقبت، محافظت، پاسبانی، کشیک دادن، محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاهبانی
تصویر نگاهبانی
حفاظت حراست محافظت، قراولی کشیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاهبانی
تصویر نگاهبانی
محافظت، مراقبت، نگهبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
محافظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
نگهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
((نِ گَ))
پاسبان، مراقب، نگاهبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
Custodian, Guardian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
хранитель , страж
دیکشنری فارسی به روسی
रक्षक , संरक्षक
دیکشنری فارسی به هندی
রক্ষক , রক্ষক
دیکشنری فارسی به بنگالی
看守人 , 守护者
دیکشنری فارسی به چینی
שומר , שׁוֹמֵר
دیکشنری فارسی به عبری
ผู้เฝ้าระวัง , ผู้พิทักษ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
محافظ , نگہبان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نگهبانی
تصویر نگهبانی
حراست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگهبانی
تصویر نگهبانی
مراقبت، محافظت، پاسبانی، کشیک دادن، محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاهان
تصویر ناگاهان
ناگهان، ناگاه، بی وقت، بی خبر، سرزده
فرهنگ فارسی عمید