جدول جو
جدول جو

معنی نگاهبان - جستجوی لغت در جدول جو

نگاهبان
پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیده ور، دیدبان، دیده دار، قراول
تصویری از نگاهبان
تصویر نگاهبان
فرهنگ فارسی عمید
نگاهبان
(نِ)
نگاه دارندۀ چیزی و حفاظت کننده آن. (آنندراج). حافظ. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). حارس. محافظ. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). نگهدارنده. (ناظم الاطباء). حفیظ. وکیل. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن). رقیب. (ترجمان القرآن). ناظر. مهیمن. خفیر. (از منتهی الارب). موکل. مستحفظ. راصد. دیده بان. ناطور. ناظور. ناظوره. نگهبان. (یادداشت مؤلف). پاسبان:
چون دید شاه خلق جهان خواستاراوست
بر ملک خویش کرد مر او را نگاهبان.
منوچهری.
سر وی (سر حسین) از صندوق بیرون کردندی و بر سر نیزه کردندی و نگاهبان بر آن کردندی. (تاریخ سیستان). و نگاهبان به سر قلعه برآمد و نگاه کرد. (تاریخ سیستان).
به گردش اندر ناگاه حلقه کن لشکر
نگاهبانان بر وی گمار از آتش و آب.
مسعودسعد.
شمشیر پاسبان ملک است و نگاهبان ملت. (نوروزنامه). وآن را دو در بود شرقی و غربی و پیرامون نگاهبانان بودند. (مجمل التواریخ).
آمد نگاهبان ریاست فراستش
آری نگاهبان ریاست فراست است.
ادیب صابر.
شیطان ز درت رمیده آنسانک
پیلان ز نگاهبان کعبه.
خاقانی.
چون عدل سپاهداراسلام
چون عقل نگاهبان دولت.
خاقانی.
حرز امت سپاهدار عجم
کهف ملت نگاهبان ملوک.
خاقانی.
ای پاسبان بیدار و ای نگاهبان هشیار. (سندبادنامه ص 86).
، کشیکچی. آنکه کشیک می دهد. که بر در سرای یا مؤسسه یا اداره ای گماشته شده است پاسداری آنجا را، (اصطلاح نظامی) قراول. سربازی که کشیک می دهد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به نگهبان شود
لغت نامه دهخدا
نگاهبان
حافظ چیزی، حفیظ، وکیل، ناظر
تصویری از نگاهبان
تصویر نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان
پاسبان، مراقب، نگهبان
تصویری از نگاهبان
تصویر نگاهبان
فرهنگ فارسی معین
نگاهبان
کشیک، مراقب، نگهبان، حارس، حافظ، گماشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاهبانی
تصویر نگاهبانی
نگهبانی، مراقبت، محافظت، پاسبانی، کشیک دادن، محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه می کند
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
حراست و نگهداشت چیزی. (آنندراج). محافظت. حراست. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مراقبت. حرس. (یادداشت مؤلف). عمل نگاهبان. رجوع به نگاهبان و نگهبانی شود، (اصطلاح نظامی) قراولی. کشیک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
نگهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاهبانی
تصویر نگاهبانی
حفاظت حراست محافظت، قراولی کشیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
((نِ گَ))
پاسبان، مراقب، نگاهبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاهبانی
تصویر نگاهبانی
محافظت، مراقبت، نگهبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
محافظ
فرهنگ واژه فارسی سره
پاس، حراست، حفاظت، مراقبت، نگهبانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
Custodian, Guardian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
gardien
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
mlinzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
관리자 , 수호자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
ผู้เฝ้าระวัง , ผู้พิทักษ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
看守人 , 守护者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
監守 , 守護者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
שומר , שׁוֹמֵר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
penjaga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
muhafız, koruyucu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
strażnik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
রক্ষক , রক্ষক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
रक्षक , संरक्षक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
custode, guardiano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
Hüter, Wächter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
bewaker
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
охоронець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
хранитель , страж
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
custodio, guardián
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
custodiante, guardião
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگهبان
تصویر نگهبان
محافظ , نگہبان
دیکشنری فارسی به اردو