- نگاهبان
- پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیده ور، دیدبان، دیده دار، قراول
معنی نگاهبان - جستجوی لغت در جدول جو
- نگاهبان
- حافظ چیزی، حفیظ، وکیل، ناظر
- نگاهبان
- پاسبان، مراقب، نگهبان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگهبانی، مراقبت، محافظت، پاسبانی، کشیک دادن، محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه می کند
حفاظت حراست محافظت، قراولی کشیک
محافظت، مراقبت، نگهبانی
محافظ
پاسبان، مراقب، نگهدارنده، مرزبان، فرمانده سپاه
نگهدارنده
Custodian, Guardian
custodiante, guardião
custodio, guardián
strażnik
хранитель , страж
охоронець
bewaker
Hüter, Wächter
gardien
custode, guardiano
रक्षक , संरक्षक
রক্ষক , রক্ষক
penjaga
muhafız, koruyucu
관리자 , 수호자
mlinzi
看守人 , 守护者
監守 , 守護者
שומר , שׁוֹמֵר
ผู้เฝ้าระวัง , ผู้พิทักษ์
حارسٌ
محافظ , نگہبان
حراست
مراقبت، محافظت، پاسبانی، کشیک دادن، محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه می کند
ناگهان، ناگاه، بی وقت، بی خبر، سرزده