نگاشتن. (آنندراج). اسم و حاصل مصدر از نگاشتن. (یادداشت مؤلف). نقش کردن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، تحریر. نوشتن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، انشاء. (یادداشت مؤلف) ، نقش و نگار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رسم. (ناظم الاطباء). نقاشی. (یادداشت مؤلف) ، تصویر. (یادداشت مؤلف) ، خط. تحریر. نوشته. (ناظم الاطباء). دستخط. (یادداشت مؤلف). - ادارۀ نگارش، انطباعات. (لغات فرهنگستان). ادارۀ مطبوعات در بعضی وزارت خانه ها. (از فرهنگ فارسی معین)
نگاشتن. (آنندراج). اسم و حاصل مصدر از نگاشتن. (یادداشت مؤلف). نقش کردن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، تحریر. نوشتن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، انشاء. (یادداشت مؤلف) ، نقش و نگار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رسم. (ناظم الاطباء). نقاشی. (یادداشت مؤلف) ، تصویر. (یادداشت مؤلف) ، خط. تحریر. نوشته. (ناظم الاطباء). دستخط. (یادداشت مؤلف). - ادارۀ نگارش، انطباعات. (لغات فرهنگستان). ادارۀ مطبوعات در بعضی وزارت خانه ها. (از فرهنگ فارسی معین)
نقش، تحریر: یرلیغ بر عهده جمیع حکام... صادر گردید تا ارباب تقاویم را از نگارش خرافات قدیم قدغن کنند... یا آیین نگارش. طریقه نوشتن (نامه ها داستانها کتابها در موضوعات مختلف) شیوه انشا. یا اداره نگارش. اداره مطبوعات (در بعض وزارتخانه ها)
نقش، تحریر: یرلیغ بر عهده جمیع حکام... صادر گردید تا ارباب تقاویم را از نگارش خرافات قدیم قدغن کنند... یا آیین نگارش. طریقه نوشتن (نامه ها داستانها کتابها در موضوعات مختلف) شیوه انشا. یا اداره نگارش. اداره مطبوعات (در بعض وزارتخانه ها)
چراغ شیره کشی، اسبابی که با آن شیرۀ تریاک را تدخین می کنند، (اسم، صفت نسبی، منسوب به نگار) بخش دوم معدۀ نشخوارکنندگان که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است
چراغ شیره کشی، اسبابی که با آن شیرۀ تریاک را تدخین می کنند، (اسم، صفت نسبی، منسوب به نگار) بخش دوم معدۀ نشخوارکنندگان که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مِثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
چوبی باشد که زیر دیواری نهند تا نیفتد یا در زیر چوب شکسته از سقف. (صحاح الفرس). چوبی را گویند که در زیر چوب سقف که شکسته باشد، نهند و بر دیواری که مشرف بر افتادن باشد، نصب سازند. (برهان قاطع). چوبی که در زیر چوب سقف شکسته و دیوار شکسته نهند تا نیفتد. (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (از آنندراج). چون باریدن بمعنی فروریختن آمده، معنی ترکیبی این لغت فرونریزد است. (انجمن آرا) (فرهنگ نظام) (آنندراج). چوبی که در زیر تیر شکستۀ سقف نهند و نیز چوبی که بر دیوار شکست خورده و مشرف بر افتادن نصب کنند. (ناظم الاطباء). چوبی که زیر تیر شکستۀ سقف یا دیوار زنند. (فرهنگ خطی) ، نافرمانی. سرکشی. (ناظم الاطباء)
چوبی باشد که زیر دیواری نهند تا نیفتد یا در زیر چوب شکسته از سقف. (صحاح الفرس). چوبی را گویند که در زیر چوب سقف که شکسته باشد، نهند و بر دیواری که مشرف بر افتادن باشد، نصب سازند. (برهان قاطع). چوبی که در زیر چوب سقف شکسته و دیوار شکسته نهند تا نیفتد. (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (از آنندراج). چون باریدن بمعنی فروریختن آمده، معنی ترکیبی این لغت فرونریزد است. (انجمن آرا) (فرهنگ نظام) (آنندراج). چوبی که در زیر تیر شکستۀ سقف نهند و نیز چوبی که بر دیوار شکست خورده و مشرف بر افتادن نصب کنند. (ناظم الاطباء). چوبی که زیر تیر شکستۀ سقف یا دیوار زنند. (فرهنگ خطی) ، نافرمانی. سرکشی. (ناظم الاطباء)
منسوب به نگار، قسمتی از سیرابی گوسفند که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است و بهمین سبب آنرا نگاری نامند. توضیح اصولا معده گوسفند بچند قسمت تقسیم میشود: سیرابی نگاری شیردان هزارلا، یکی از وسایل کشیدن شیره تریاک است بدین طریق که شیره را بدان چسبانند و با چراغ کشند. آلت مذکور دارای چوبی دراز حقه ای آهنین وشبیه سرآب پاش بنام چلم است
منسوب به نگار، قسمتی از سیرابی گوسفند که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است و بهمین سبب آنرا نگاری نامند. توضیح اصولا معده گوسفند بچند قسمت تقسیم میشود: سیرابی نگاری شیردان هزارلا، یکی از وسایل کشیدن شیره تریاک است بدین طریق که شیره را بدان چسبانند و با چراغ کشند. آلت مذکور دارای چوبی دراز حقه ای آهنین وشبیه سرآب پاش بنام چلم است
نگاه نظر، ملاحظه رعایت، دقت توجه: اندرین نه خرد باشد و نه حمیت که مرچنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند. یابی نگرش. بی دقت: و بی تکلف و بی نگرش همی حرب کنند، نظر و اتصال در کواکب
نگاه نظر، ملاحظه رعایت، دقت توجه: اندرین نه خرد باشد و نه حمیت که مرچنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند. یابی نگرش. بی دقت: و بی تکلف و بی نگرش همی حرب کنند، نظر و اتصال در کواکب