معنی نمارش - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با نمارش
نگارش
- نگارش
- نِوِشتَن، مطلبی را با قلم بر روی کاغذ آوردن، نگاشتن، تحریر، کتابت
فرهنگ فارسی عمید
نمایش
- نمایش
- نشان دادن، جلوه، منظره، در تئاتر بازی در تماشاخانه، تئاتر
فرهنگ فارسی عمید
نبارش
- نبارش
- نباش آنکه نبش قبرکندگورشکاف: نترسم زانکه نباش طبیعت گورشکافد که مهتاب شریعت رابه شب کردم نگهبانش. (خاقانی سج. 210)، کفن دزد، (کشتی رانی) آلتی است که دردنباله فرمن نصب شده چونکه فرمن مرکب ازدوچوب است: چوب اول را} فرمن مول {وچوب دوم را} نباش {گویند (سواحل خلیج فارس)
فرهنگ لغت هوشیار